کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضمضم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ ض َ ض َ ] (اِخ ) ابن حارث . صحابی است . (منتهی الارب ).
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ ض َ ض َ ] (اِخ ) ابن عمرو غفاری . از یاران ابوسفیان است . صاحب کتاب حبیب السیر در سبب غزوه ٔ بدر گوید : هنگامی که ابوسفیان با قریشیان و اموال فراوان از شام بازگشته متوجه مکه ٔ مکرمه بودند، حضرت رسول با سیصدوپنج نفر از اصحاب که از آن جمله هشت...
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ ض َ ض َ ] (اِخ ) ابن قتادة. صحابی است . (منتهی الارب ).
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ ض َ ض َ ] (اِخ ) ابوالحصین المرّی . مردی از عرب که در یوم المریقب به دست عنترة الفوارس کشته شد. (عقد الفرید ج 6 ص 19 و 20 و 25).
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ ض َ ض َ ] (اِخ ) الاملوکی ، مکنی به ابوالمثنی . تابعی است و صفوان بن عمرو از او روایت کند.
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ ض َ ض َ ] (اِخ ) مدینی . یکی از بطالین معروف ، و بنام او کتابی کرده اند. (ابن ندیم ).
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ ض َ ض َ ] (ع ص ) مرد خشمناک . (منتهی الارب ). خشمگین . ج ، ضماضم . (مهذب الاسماء). || شیر خشم آلود. || مرد تندار آمیزنده هر چیز را. (منتهی الارب ).
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ ض ُ م َ ض ِ ] (ع ص ) ضُماضم . شیر خشم آلود ودلیر. شیر که آمیزد هر چیز را (؟). (منتهی الارب ).
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ض َ ض َ ] (اِخ ) ابن جوس . تابعی است . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
جفر ضمضم
لغتنامه دهخدا
جفر ضمضم . [ ج َ رِ ض َ ض َ ] (اِخ ) جائی است که نامش در شعر کثیربن عبدالرحمان خزاعی آمده است .
-
واژههای همآوا
-
زمزم
فرهنگ نامها
(تلفظ: zamzam) چاهی است در مکه و معنی آن ' آهسته آهسته ' است ؛ نام کتابی از مصنفات زرتشت ؛ (در ادیان) دعایی که پیروان زرتشت هنگام عبادت یا غذا خوردن آهسته زیر لب میخوانند.
-
زمزم
لغتنامه دهخدا
زمزم . [ زَ زَ ] (اِ) بمعنی آهسته آهسته است چه زم را آهسته گویند. (برهان ). آهسته آهسته و باملایمت و مشفقانه . (ناظم الاطباء). در فرهنگهای پارسی زم را بمعنی آهسته گرفته و زمزم را لغتاً بمعنی آهسته آهسته ... دانسته اند. زم در اوستا و پهلوی بمعنی زمستا...
-
زمزم
لغتنامه دهخدا
زمزم . [ زَ زَ ] (اِخ ) چاهی است نزدیک خانه ٔ کعبه شرفها اﷲ. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از اقرب الموارد) (از برهان ). و بمعنی آب آن چاه نیز آمده . (آنندراج ). نام چشمه یا چاهی است نزدیک کعبه که با سودن پ...