کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضلیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضلیع
/zali'/
معنی
قوی؛ زورآور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضلیع
لغتنامه دهخدا
ضلیع. [ ض َ ] (ع ص ) بزرگ پهلو. (مهذب الاسماء). سخت بازو. (منتخب اللغات ). آنکه بازوی قوی دارد. آنکه استخوانهای پهلوی او سخت و محکم باشد. (منتخب اللغات ). مرد زورآور و سخت و کلان جثه ٔ بزرگ سینه ٔ فراخ پیشانی . ج ، اضلاع ، ضُلع. || فرس ٌ ضلیع؛ اسبی ت...
-
ضلیع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zali' قوی؛ زورآور.
-
واژههای همآوا
-
ظلیع
لغتنامه دهخدا
ظلیع. [ ظَ ] (ع ص ) ستور لنگ . ظالع.
-
جستوجو در متن
-
ضلع
لغتنامه دهخدا
ضلع. [ ض ُ ](ع ص ) ج ِ ضَلیع. (منتهی الارب ). رجوع به ضلیع شود.
-
فراخ میان
لغتنامه دهخدا
فراخ میان . [ ف َ ] (ص مرکب ) ضلیع. (منتهی الارب ): فرس ضلیع؛ اسب تمام خلقت بزرگ و فراخ میان . (منتهی الارب ).
-
اضلاع
لغتنامه دهخدا
اضلاع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ضِلع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ ضلع، بمعنی پهلو. (آنندراج ) (غیاث ). استخوانهای پهلو. (منتهی الارب ). دنده ها. (ناظم الاطباء). || گوشه ها و اطراف و جوانب . (از غیاث ) (آنندراج ). ک...
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...