کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضعیف و ناتوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضعیف شذن
دیکشنری فارسی به عربی
خفيف
-
minor tranquilizer
آرامبخش ضعیف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] داروهای ضداضطراب
-
weak-star topology, weak-topology
توپولوژی ضعیفستاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
با روشنایی ضعیف تابیدن
دیکشنری فارسی به عربی
وميض
-
ضعیف وخیلی احساساتی
دیکشنری فارسی به عربی
عاطفي
-
weakly sequentially compact set
مجموعۀ دنبالهایفشردۀ ضعیف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] زیرمجموعهای از یک فضای بُرداری هنجدار که نسبت به توپولوژی ضعیف، دنبالهای فشرده است
-
امتیاز به طرف ضعیف در بازی
دیکشنری فارسی به عربی
عائق
-
جستوجو در متن
-
غامی
لغتنامه دهخدا
غامی . (ص ) ضعیف و نحیف و ناتوان . (برهان ). ناتوان . (اوبهی ). ناتوان و ضعیف و لاغر. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). در فرهنگ رشیدی نیز آمده است : غامی یعنی ناتوان و ضعیف : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مهرب رنگ رخ من چو غمروات ...
-
ناتوان
لغتنامه دهخدا
ناتوان . [ ت َ ] (ص مرکب ) علیل . بیمار. (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. دردمند : بادا دل محبش همواره با نشاطبادا تن عدویش پیوسته ناتوان . فرخی .هر چند ناتوانیم از این علت . (تاریخ بیهقی ص 517). امیر گفت خواجه بر چه حال است ؟ گفت ناتوان است . (تاریخ بی...
-
استضعاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estez'āf ۱. ناتوان و ضعیف کردن بر اثر ستم و بهرهکشی ناعادلانه.۲. ناتوان و ضعیف شدن بر اثر ستم و بهرهکشی ناعادلانه.
-
مرغ زار
واژهنامه آزاد
(ترکی) پرندۀ ناتوان و ضعیف.
-
decrepit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراموشی، ضعیف و ناتوان، سالخورده و فرتوت، خیلی پیر
-
هرم
دیکشنری عربی به فارسی
سالخورده و فرتوت , ضعيف و ناتوان , خيلي پير
-
خرخریة
لغتنامه دهخدا
خرخریة. [ خ ِ خ ِ ری ی َ ] (ع ص ) ضعیف . ناتوان ، منه : ساق خرخریة؛ ای ساق ضعیف و ناتوان . (از منتهی الارب ).
-
يَسْتَضْعِفُ
فرهنگ واژگان قرآن
ناتوان و زبون مي گيرد - ضعيف مي شمرد (استضعاف به معناي ضعيف شمردن و توهين و بي اعتنائي به امر چيزي است)