کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضریر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضریر
/zarir/
معنی
۱. کور؛ نابینا.
۲. بیمار نزار.
۳. لاغر؛ نحیف.
۴. آنچه آمیخته به ضرر باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اعمی، کور، نابینا
۲. لاغر، ناتوان، نحیف، نزار، ≠ بینا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضریر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعمی، کور، نابینا ۲. لاغر، ناتوان، نحیف، نزار، ≠ بینا
-
ضریر
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد کور، نابینا. 2 - نحیف . ج . اضراء، اضرار.
-
ضریر
لغتنامه دهخدا
ضریر. [ ض َ ] (اِخ ) المعلم . ابواسحاق . تابعی است .
-
ضریر
لغتنامه دهخدا
ضریر. [ ض َ ] (اِخ ) انطاکی . رجوع به داود ضریر انطاکی شود.
-
ضریر
لغتنامه دهخدا
ضریر. [ ض َ ] (اِخ ) رجوع به ابومقاتل ضریر شود.
-
ضریر
لغتنامه دهخدا
ضریر. [ ض َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالعزیز البغدادی مکنی به ابوموسی و معروف به ضریر النحوی . مصنف کتاب الفرق و کتاب الانشاء و جز آن ، و نیز او را شرحی است بر مختصر فی فروع الحنفیه ٔ نجم الدین . ضریر ساکن مصر و مؤدب فرزند مهتدی بود و یعقوب بن یوسف از وی ...
-
ضریر
لغتنامه دهخدا
ضریر. [ ض َ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم ... فقیه شرفی منسوب به شرف (در مصر). محدث است .
-
ضریر
لغتنامه دهخدا
ضریر. [ ض َ ] (ع ص ) کور. مرد نابینا. (دهار). نابینا. ج ، اَضِرّاء، اَضَرّاء. (منتهی الارب ). بی دیده . اَعمی . آنکه بینایی او رفته باشد. (منتخب اللغات ). کفیف . مکفوف : ز خاک پای تو روشن شود دو چشم ضریربیاد کردن نام تو به شود بیمار. فرخی .دایم بخواج...
-
ضریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] zarir ۱. کور؛ نابینا.۲. بیمار نزار.۳. لاغر؛ نحیف.۴. آنچه آمیخته به ضرر باشد.
-
واژههای مشابه
-
علی ضریر
لغتنامه دهخدا
علی ضریر. [ ع َ ی ِ ض َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر. مشهور به ابن سیدة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن سیدة و علی (ابن سیدة...) شود.
-
علی ضریر
لغتنامه دهخدا
علی ضریر. [ ع َ ی ِ ض َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی اصفهانی باقولی ضریر. مشهور به جامع و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن حسین ...) و علی (ابن حسین ...) شود.
-
علی ضریر
لغتنامه دهخدا
علی ضریر. [ ع َ ی ِ ض َ ] (اِخ ) ابن حکم بن زبیر نخعی انباری ضریر. مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی نخعی شود.
-
علی ضریر
لغتنامه دهخدا
علی ضریر. [ ع َ ی ِ ض َ ] (اِخ ) ابن شاهک عصار ضریر بیهقی . رجوع به علی بیهقی (ابن شاهک ...) شود.
-
علی ضریر
لغتنامه دهخدا
علی ضریر. [ ع َ ی ِ ض َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبدالجبار شاذلی ضریر. مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به شاذلی و علی بن عبداﷲبن ... شود.