کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضروریات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضروریات
لغتنامه دهخدا
ضروریات . [ ض َ ری یا ] (ع اِ) ج ِ ضروریة. دربایستها.- ضروریات سته ؛ قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری بوده و عبارتند از: اولیات ، محسوسات ، متواترات ، مجربات ، حدسیات و فطریات . و ضروریات ستة نزد اطبا، عبارت است از هوا و ماء و نوم و یقظه و مأک...
-
جستوجو در متن
-
essentialities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروریات
-
indispensabilities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروریات ضروری
-
کاچال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ضروریات ، وسایل خانه از هر چیز.
-
exigencies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروریات، ضرورت، اضطرار، ایجاب
-
نون و آب
لهجه و گویش تهرانی
ضروریات اولیه زندگی
-
urgencies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروریات، فوریت، ضرورت، نیاز شدید
-
مایحتاج
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثاث، ملزومات، مایلزم، ضروریات ۲. نیازمندیها، دربایست، دربایسته
-
مقتضیات
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضروریات ۲. اقتضا کنندهها، مناسبتها ۳. حاجات، نیازها
-
سنگول
لغتنامه دهخدا
سنگول . [ س َ ] (اِ) مطلق ضروریات یعنی هر چیز که در کار باشد و ضرور بود. (برهان ).
-
مقتضیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مقتَضَات، جمعِ مقتضیَّة] moqtaziy[y]āt ۱. سزاوار؛ شایسته؛ مناسب.۲. لوازم؛ ضروریات.۳. اقتضاکنندهها.
-
لوازم
فرهنگ فارسی معین
(لَ زِ) [ ع . ] (اِ.) جِ لازمه . 1 - چیزهای لازم ، ضروریات . 2 - وسایل ، آلات ، ادوات .
-
برج
لغتنامه دهخدا
برج . [ ب َ ] (اِ) در تداول مقابل خرج . آنچه مصرف شود از نقد برای چیزهایی که از ضروریات زندگی نباشد. خرجها که جز برای خوردن و آشامیدن و منزل است . خرجهای غیرضروری . (یادداشت مؤلف ).
-
دربا
لغتنامه دهخدا
دربا. [ دَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دربای . دروایست و ضروری و مایحتاج . (برهان ). چیزی را گویند که به آن احتیاج باشد وآنرا دربایست نیز گویند. (جهانگیری ). ضروریات . لوازم . ناگزیر. ناگذران . بایسته . و رجوع به دربای شود.- درباتر؛ لازم تر. الزم . (ناظم ...