کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضرعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضرعة
لغتنامه دهخدا
ضرعة. [ ض َ رَ ع َ ] (ع ص ) رام . || متواضع. || خوار و حقیر. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ظراة
لغتنامه دهخدا
ظراة. [ ظَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است .
-
ذرات
فرهنگ فارسی معین
(ذَ رّ) [ ع . ] (اِ.) جِ ذره .
-
ضراط
فرهنگ فارسی معین
(ضُ) [ ع . ] (مص ل .) تیز دادن ، گوزیدن .
-
ذرات
لغتنامه دهخدا
ذرات . [ ذَرْرا ] (ع اِ) ج ِ ذرّة : انعامش از شمار گذشته است و چون توان ذرات آفتاب فلک را شمار کرد. خاقانی .جمله ٔ ذرات عالم گوش گشت تا تو فرمائی هر آن فرمان که هست . عطار.هست آن ذرات جسمی ای مفیدپیش این خورشید جسمانی پدیدهست ذرات خواطر وافتکارپیش خو...
-
ذراة
لغتنامه دهخدا
ذراة. [ ذَ ] (اِخ ) حصنی در کوه جحاف به یَمَن .
-
ذرءة
لغتنامه دهخدا
ذرءة. [ ذِ ءَ ] (ع اِ) کلمه ای است که عرب بدان میش را برای دوشیدن خواند، و گویند: ذِرءَ ذِرءَ، مبنیا علی الفتح .
-
ذرءة
لغتنامه دهخدا
ذرءة. [ ذُ ءَ ] (ع اِ) پیری . یا اوّل سپیدی موی که در مقدّم سر ظاهر شود.
-
ذرعة
لغتنامه دهخدا
ذرعة. [ ذَ ع َ ] (اِخ ) ابن شریک . نام یکی از قتله ٔ حسین بن علی ، سیدالشهداء علیهماالسلام است . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 247 شود.
-
ذرعة
لغتنامه دهخدا
ذرعة. [ ذَ ع َ ] (اِخ ) ابن کعب (442 - 510 م .).ملقب به ذونواس الحمیری از ملوک یمن در جاهلیت . گویند او همان صاحب الأخدود قرآن کریم است ، وی دین یهودداشت و بدو برداشتند که مردم نجران به دین ترسائی گرائیده اند او بجانب ایشان شد و اخادید را حفر کرد و ...
-
ذرعة
لغتنامه دهخدا
ذرعة. [ ذُ ع َ ] (ع اِ) ذریعة. وسیله ٔ دست آویز و آنچه بدو بدیگری پیوندند. سبب .
-
زرات
لغتنامه دهخدا
زرات . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرمشکان است که در بخش سروستان شهرستان شیراز واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
زراط
لغتنامه دهخدا
زراط. [ زِ ] (ع اِ) راه . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لغتی است در صراط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زرعة
لغتنامه دهخدا
زرعة. [ زَ ع َ ] (ع اِ) واحد زرع یعنی یک خوشه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).