کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضرضم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضرضم
لغتنامه دهخدا
ضرضم . [ ض َ ض َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (فهرست مخزن الادویه ). || ددِنر. (منتهی الارب ). سباع نر. (فهرست مخزن الادویه ).
-
واژههای همآوا
-
زرزم
لغتنامه دهخدا
زرزم . [ زَ زَ ] (اِخ ) از قرای معروف بلخ است در شش فرسخی شهر و فعلاً مخروبه است . (از الانساب سمعانی ).
-
ضرزم
لغتنامه دهخدا
ضرزم . [ ض ِ زِ / ض َ زَ ] (ع ص ، اِ) ماده شتر کلان سال . آنکه در وی بقیه ای از جوانی باشد. کلان سال اندک شیر. (منتهی الارب ). اشتر پیر. (مهذب الاسماء). || افعی ً ضِرزم ؛ مار سخت گزنده . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...