کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضربان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گیرانۀ ضربانساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← اشتقاق ضربانساز
-
pacemaker lead, pacing lea
اشتقاق ضربانساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] اتصال بین قلب و منبع نیروی ضربانساز مصنوعی متـ . گیرانۀ ضربانساز
-
premature beat, extrasystole
ضربان پیشرس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] انقباض پیشرس قلب که از ضربآهنگ بهنجار منتقل میشود و در پاسخ به تکانهای در جایی در قلب بهجز گره سینوسی ـ دهلیزی پدید میآید
-
interpolated beat
ضربان میانفزوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] انقباضی که بین دو ضربان بهنجار رخ میدهد بیآنکه ضربآهنگ سینوسی را تغییر دهد
-
ضربان نبض وقلب
دیکشنری فارسی به عربی
ضربة
-
ضربان داشتن (قلب و غیره)
دیکشنری فارسی به عربی
حث
-
دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب
دیکشنری فارسی به عربی
منظم القلب
-
واژههای همآوا
-
ظربان
لغتنامه دهخدا
ظربان . [ ظَرِ ] (ع اِ) جانورکی است بدبوی مانند گربه گوشتخوارو موذی است و برای طعمه به لانه های مرغ و خروس و سایر پرندگان اهلی حمله میکند. مرادف های دیگر ظربان : مفرق النعم . خز. شغاره . (زمخشری ). انگورخوار. (دهار). ج ، ظرابی ّ، ظرابین ، ظِرباء و ظِ...
-
زربان
فرهنگ نامها
(تلفظ: zar bān) (مصحف زرمان) ، ← زرمان .
-
ذربان
لغتنامه دهخدا
ذربان . (اِخ ) ابن عتیق بن تمیم الکاتب ، مکنی به ابی القاسم . حافظ ابوطاهر سلفی در معجم الشعراء از او و وی از ابوحفص الزکرمی العروضی قطعه ای از شعر زکرمی را روایت کرده است . معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 119 س 6.
-
ذربان
لغتنامه دهخدا
ذربان . [ ذَ ] (اِخ ) موضعی است در شعر.
-
زربان
لغتنامه دهخدا
زربان . [ زَ ] (اِ) پیر سالخورده را گویند. (برهان ). پیر فرتوت . (انجمن آرا) (آنندراج ). پیر سالخورده . (ناظم الاطباء). مصحف «زرمان ». (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به زر، زال و زرمان شود.
-
زربان
لغتنامه دهخدا
زربان . [ زَ ] (اِخ ) زرفان . زرمان . نام حضرت ابراهیم (ع ) است . (برهان ) (ناظم الاطباء). شیخ الانبیاء ابراهیم خلیل علیه السلام است . (انجمن آرا) (آنندراج ). بر اثر وفق دادن نابجا و تخلیط افکار ایرانی با معتقدات و اساطیر سامی «زروان » (که به زرمان و...
-
زربان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زرفان› [قدیمی] zarbān پیر کهنسال؛ پیر فرتوت.