کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضد
/zed[d]/
معنی
۱. ناساز؛ ناسازگار؛ مخالف؛ ناهمتا.
۲. [قدیمی] مثل؛ نظیر؛ همتا. Δ در معنای ۱ و ۲ از اضداد است.
۳. جلوگیریکننده.
۴. (صفت) (ادبی) ویژگی کلمهای که بر دو معنی متضاد دلالت دارد، مانند خود کلمۀ ضد که در عربی هم به معنی مخالف و ناهمتا است و هم به معنی مثل و نظیر و همتا.
۵. (اسم) [قدیمی] دشمن.
〈 ضدسم: پادزهر؛ پازهر.
〈 ضدضربه: ویژگی چیزی که طوری ساخته شده باشد که هرگاه ضربه برآن وارد شود از کار نیفتد: ساعت ضدضربه.
〈 ضدعفونی: (پزشکی) پلشتبری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خلاف، عکس، مباین، مخالف، مغایر، نقیض، وارونه
۲. ناجور، ناسازگار
۳. خصم، دشمن، عدو ≠ موافق
برابر فارسی
پاد
دیکشنری
anti-, contrary, converse, counter, counter-, cross, opposite, head, inimical, proof _, repellent
-
جستوجوی دقیق
-
ضد
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلاف، عکس، مباین، مخالف، مغایر، نقیض، وارونه ۲. ناجور، ناسازگار ۳. خصم، دشمن، عدو ≠ موافق
-
ضد
فرهنگ واژههای سره
پاد
-
ضد
فرهنگ فارسی معین
(ض دُ) [ ع . ] (ص .) 1 - مخالف . 2 - دشمن . 3 - ناهمگون ، ناسازگار. ؛ ~ و نقیض ویژگی دو یا چند امر نسبت به هم ، به طوری که با وجود یکی دیگر نمی تواند باشد.
-
ضد
لغتنامه دهخدا
ضد. [ ض َدد ](ع مص ) غالب آمدن بر کسی . (منتهی الارب ). غالب شدن در خصومت بر کسی . || بازگردانیدن چیزی را از کسی . (منتخب اللغات ). برگردانیدن چیزی را از کسی وبازداشتن بلطف و نرمی . (منتهی الارب ). || پر کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر). پر کردن مشک و ج...
-
ضد
لغتنامه دهخدا
ضد. [ ض ِدد ] (اِخ ) بنوضد؛ قبیله ای است از عاد. (منتهی الارب ).
-
ضد
لغتنامه دهخدا
ضد. [ ض ِدد / ض ِ ](از ع ، ص ، اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضد بکسر ضاد در لغت ناهمتا و نزد علماء علم کلام و فقهاء بمعنی مقابل باشد و نزد حکماء قسمی از مقابل است . و لغات اضداد بیانش ضمن بیان معنی لفظ لغت خواهد آمد، ان شأاﷲ تعالی - انتهی . در...
-
ضد
دیکشنری عربی به فارسی
دربرابر , درمقابل , پيوسته , مجاور , بسوي , مقارن , برضد , مخالف , عليه , به , بر , با
-
ضد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ضدّ، جمع: اضداد] zed[d] ۱. ناساز؛ ناسازگار؛ مخالف؛ ناهمتا.۲. [قدیمی] مثل؛ نظیر؛ همتا. Δ در معنای ۱ و ۲ از اضداد است.۳. جلوگیریکننده.۴. (صفت) (ادبی) ویژگی کلمهای که بر دو معنی متضاد دلالت دارد، مانند خود کلمۀ ضد که در عربی هم...
-
ضد
دیکشنری فارسی به عربی
خصم , معادي , معارض , نقيض
-
واژههای مشابه
-
counter battery fire
ضدِآتشبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] آتشی برای از بین بردن یا خنثی کردن آتش غیرمستقیم سامانههای سلاح دشمن
-
anti-feminist
ضدِفمینیست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] 1. عقیده یا رفتاری که بازتاب مخالفت با برابری اقتصادی و سیاسی و اجتماعی زن و مرد است 2. فردی که با فمینیسم مخالف است
-
ضد الصوت
دیکشنری عربی به فارسی
ضد صدا , مانع نفوذ صدا , عايق صدا
-
ضد الدبابة
دیکشنری عربی به فارسی
ضد تانک
-
ضد الحريق
دیکشنری عربی به فارسی
نسوز , محفوظ از اتش , نسوز کردن , ضد اتش