کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضحیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضحیان
لغتنامه دهخدا
ضحیان . [ ض َح ْ ] (اِخ ) قلعتی است که احیحةبن الجلاح در زمین قبابة برآورده است . (معجم البلدان ).
-
ضحیان
لغتنامه دهخدا
ضحیان . [ ض َح ْ ] (ع ص ) رجل ٌ ضحیان ؛ مردی که در وقت چاشت خورد. || یوم ٌ ضحیان ؛ روز روشن . || سراج ٌ ضحیان ؛ چراغ منیر. (منتهی الارب ).
-
ضحیان
لغتنامه دهخدا
ضحیان . [ ض َح ْ ](اِخ ) موضعی است میان نجران و تثلیث به راه یمن در کوتاه ترین راه میان حضرموت به مکّه . (معجم البلدان ).موضعی است در راه حضرموت بطرف مکه . (منتهی الارب ).
-
ضحیان
لغتنامه دهخدا
ضحیان . [ض َح ْ ] (اِخ ) ابرق ضحیان ؛ موضعی است به دیار عرب .
-
ضحیان
لغتنامه دهخدا
ضحیان . [ض َح ْ ] (اِخ ) عامربن النمربن سعد. رئیس ربیعه پیش از بنی شیبان ، و او را بدان جهت ضحیان گفته اند که چاشتگاه برای قضاء جلوس کردی . (عقد الفرید ج 3 ص 307).
-
جستوجو در متن
-
ضحیانة
لغتنامه دهخدا
ضحیانة. [ ض َح ْ ن َ ] (ع ص ) تأنیث ضحیان . || قُلةٌ ضحیانة؛ سر کوه ظاهر برای آفتاب . (منتهی الارب ).