کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضجرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضجرة
لغتنامه دهخدا
ضجرة. [ ض ُرَ ] (ع اِمص ) اندوه و ملال ، یقال : فیه ضجرةٌ؛ ای ملال . || (اِ) نام مرغی است . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ضجرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندوه، تنگدلی، کدورت، ملال، ملالت ۲. اشمئزاز، بیزاری
-
ضجرت
فرهنگ فارسی معین
(ضُ رَ) [ ع . ضجرة ] 1 - (مص ل .) تنگدل شدن . 2 - (اِ.) ملال ، اندوه .
-
زجرة
لغتنامه دهخدا
زجرة. [ زَ رَ ] (ع مص ) واحد زجر. در سوره ٔ نازعات از قرآن آمده : فانما هی زجرة واحدة (19/37)؛ یعنی آن (نفخه ٔ دوم ) فقط یک بار بانگ است . (از محیط المحیط). یک بار زجر است و در قرآن است ... (از اقرب الموارد): فانما هی زجرة واحدة؛ اکنون پس چنین است یک...
-
ضجرت
لغتنامه دهخدا
ضجرت . [ ض ُ رَ ] (از ع ، اِمص ) تنگدلی . (مجمل اللغة). دلتنگی . ستوهی : غم و ضجرت سخت بزرگ بر من دست داد و هیچ آن را سبب ندانستم . (تاریخ بیهقی ص 168). یک چیز بر دل ما ضجرت کرده است و می اندیشیم . (تاریخ بیهقی ). خبر به امیر رسید بسیار ضجرت نمود و ع...
-
ضجرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضجرة] [قدیمی] zojrat ۱. اندوه؛ ملال؛ دلتنگی؛ تنگدلی.۲. بیآرامی.۳. عصبانیت.
-
زَجْرَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
نهيب - فرياد ("زجر"يعني کسي را با تهديد به مذمت و يا کتک ، از کاري و يا راهي منصرف کني اينکه نفخه دوم را زجره خوانده ، از اين جهت بوده که انسان با اين نهيب از نشاه مرگ به نشاه حيات ، و از باطن زمين به روي زمين منتقل ميشود )
-
جستوجو در متن
-
ضجرت
فرهنگ فارسی معین
(ضُ رَ) [ ع . ضجرة ] 1 - (مص ل .) تنگدل شدن . 2 - (اِ.) ملال ، اندوه .
-
اغراض
لغتنامه دهخدا
اغراض . [ اِ ] (ع مص ) خمیر تازه کردن برای چاشت قوم : اغرض لهم غریفاً. (از منتهی الارب ). سرشتن خمیر برای چاشت قوم و بشب نخورانیدن به آنان : اغرض للقوم غریفاً؛ عجن عجیناً ابتکره و لم یطعمهم بائتا. (از اقرب الموارد). || پر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آ...
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلق رهن در دست مرتهن ؛ حق مرتهن گردیدن . و این وقتی باشد که راهن شروط فک رهن رابر وقت آن نتواند، و فی الحدیث : لایغلق الرهن ؛ ای لایهلک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غلق نخلة؛ منقطع گردیدن بار درخت خرما از کرم افتاد...
-
اندوه
لغتنامه دهخدا
اندوه . [ اَه ْ ] (اِ) گرفتگی دل . دلگیری . (برهان قاطع). غم و گرفتگی دل . (آنندراج ). غم وکرب و حزن و آزردگی . (ناظم الاطباء). غمه . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). شجن . (دهار). غم . ترح . فقر. وحشت . کل ّ. ضجره . کأب . کآبة. کأبة. معطاء....