کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضبیر
لغتنامه دهخدا
ضبیر. [ ض َ ] (ع ص ) سخت . || توانا. || (اِ) نره . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
زبیر
فرهنگ نامها
(تلفظ: zobeyr) (در اعلام) ابن عوام قریشی از خویشاوندان و از صحابهی رسول الله (ص) .
-
زبیر
فرهنگ نامها
مرد استوار
-
ز بیر
لغتنامه دهخدا
ز بیر. [ زِ ] (ق مرکب ) بمعنی از بر و حفظ و نگاه داشتن به خاطر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). یاد گرفتن و حفظ کردن . (برهان جامع). ز بر و از یاد و حفظ و به خاطر نگاشته و بیادمانده . (ناظم الاطباء). رجوع به ز بر و بیر و از بر شود.
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن حبیش . از عرب عربا بود و صدوبیست سال عمر یافت . (تاریخ گزیده چ گراوری ص 247).
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زَ ] (اِخ ) جایی در بادیه نزدیک ثعلبیه . (از تاج العروس ). نام موضعی است نزدیک ثعلبیه . شاعری در ضمن یک بیت از اشعاری که درباره ٔ ثعلبیه سروده آنرا آورده ، آن بیت چنین است :اذاما سماء بالدناح تخایلت فانی علی ماء الزبیر اشیمها.(از معجم البلدان...
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زَ ] (اِخ ) ابن باطی ٔ، پدرعبدالرحمان صحابی بود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ابن عبدالبر نام پدر او را باطیا ضبط کرده است . (از تاج العروس ). رجوع به الاصابة ج 2 ص 47 و طبری چ دخویه قسمت 1 ص 1494 و 1495 ونیز زبیر (... بن عبدالرحمن ) در این ...
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زَ ] (اِخ ) کوهی که حق سبحانه تعالی بر آن با موسی (ع ) بسخن درآمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). به اتفاق مفسران ، نام کوه مناجات «طور» است . شیخ ما گوید: «ممکن است سخن مفسران با آنچه در کتب لغت آمده است منافات نداشت...
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زَ ] (ع ص ) نبشته . (منتهی الارب ). چیز نبشته شده . فعیل است بمعنی مفعول . (از تاج المصادر) (از متن اللغه ). رجوع به دزی ج 1 ص 558 و «ز بر» در این لغت نامه شود. || گوسپند تناور بزرگ دوش . || مرد سخت دارای رای استوار. (از متن اللغة). مرد شدید....
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن مسیب . سرداری که حسن بن سهل به محاربه ٔ محمد طباطبا فرستاد در خلافت مأمون . رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 287 شود.
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن هشام بن عروة. از روات خاندان زبیر عوام است . (از الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی ج 2 ص 583). رجوع به کتاب «نسب قریش » تألیف ابوعبداﷲ مصعب زبیری چ ا.لوی پروونسال و زبیر (... بن عروة) شود.
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی اسید مالک بن ربیعه ٔ ساعدی انصاری . ابن غسیل در حدیث خود او را زبیربن منذربن ابی اسید خوانده و علی بن حسن بن ابی الحسن (بنقل ابومحمد) نام پدر او را ابواسید ضبط کرده است . (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 579). رجوع به زب...
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی بکر. از راویان حدیث بود. قرشی گوید: زبیربن ابی بکر (در نامه ٔ خویش ) نقل کرد از ذؤیب بن عمامه ٔ سهمی که عبدالعزیزبن عمر بنقل از پدرش عمربن عبدالعزیز میگفت : «یاد مرگ ناگواری های دنیا را آسان می سازد». (از سیره ٔ عمربن...
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن احمدبن سلیمان زبیری . رجوع به زبیری شود.