کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضبط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضبط
/zabt/
معنی
۱. گرفتن و نگهداشتن؛ حفظ کردن.
۲. محکم کردن.
۳. نگهداری.
۴. بایگانی.
۵. تصرف کردن.
〈 ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار میکند و بهوسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط میکنند.
〈 ضبط کردن: (مصدر متعدی)
۱. تصرف کردن.
۲. بایگانی کردن.
۳. یادداشت کردن.
۴. [قدیمی] حفظ کردن در ذهن.
〈 ضبطوربط:
۱. انتظام؛ آراستگی؛ نظموترتیب.
۲. یادداشت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تصرف، توقیف
۲. آرشیو، بایگانی
۳. ثبت، درج، مندرج
۴. حبس
۵. حفظ، نگهداری
برابر فارسی
بایگان
فعل
بن گذشته: ضبط کرد
بن حال: ضبط کن
دیکشنری
confiscation, record, recording, register, registration, repossession
-
جستوجوی دقیق
-
ضبط
واژگان مترادف و متضاد
۱. تصرف، توقیف ۲. آرشیو، بایگانی ۳. ثبت، درج، مندرج ۴. حبس ۵. حفظ، نگهداری
-
ضبط
فرهنگ واژههای سره
بایگان
-
ضبط
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) حفظ کردن ، نگاه داشتن . 2 - گرفتن ، در تصرف آوردن . 3 - (اِمص .) نگاه داری ، حفظ .
-
ضبط
لغتنامه دهخدا
ضبط. [ ض َ ] (ع مص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در لغت بمعنی قطع است . ودر اصطلاح رساندن سخن بگوش شنونده است کما هو حقه ، یعنی بهمان نحو که سخن را از دیگری فراگرفته . سپس درک سخن باشد بقسمی که در موقع رساندن بغیر معنی آن بر شنونده روشن و هویدا ب...
-
ضبط
لغتنامه دهخدا
ضبط. [ ض َ ب َ ] (ع مص ) بهر دو دست کار کردن . (منتخب اللغات ).
-
ضبط
لغتنامه دهخدا
ضبط. [ ض َ] (ع اِ) جائی که اوراق و اسناد ملی را نگهداری کنند. آنجا که اوراق اداره را نگاه دارند. بایگانی .
-
ضبط
لغتنامه دهخدا
ضبط. [ض ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَضبط و ضَبطاء. (منتهی الارب ).
-
ضبط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zabt ۱. گرفتن و نگهداشتن؛ حفظ کردن.۲. محکم کردن.۳. نگهداری.۴. بایگانی.۵. تصرف کردن.〈 ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار میکند و بهوسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط میکنند.〈 ضبط کردن: (مصدر متعدی)۱. تصرف کردن.۲....
-
ضبط
دیکشنری فارسی به عربی
ارتباط , تسجيل , حجز
-
ضبط
واژهنامه آزاد
همگرایی
-
واژههای مشابه
-
ضبط صدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← دستگاه ضبط صدا
-
ضبط صوت
فرهنگ فارسی معین
( ~ صُ) [ ع . ] (اِمر.) دستگاهی الکتریکی یا الکترونیکی که می توان به کمک آن اصوات را روی نوار مخصوص ضبط و پخش کرد.
-
بی ضبط
لغتنامه دهخدا
بی ضبط.[ ض َ ] (ص مرکب ) بی ترتیب . بی نظام . (ناظم الاطباء).- بی ضبط و ربط ؛ بدون نظم و ترتیب و اسلوب .|| بی قید. لاابالی . || رند. (ناظم الاطباء).
-
ضبط کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احجز , اربط , سجل , صادر , ملائم