کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضباب
/zabāb/
معنی
= مِه١
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض َ ] (ع اِ) نَزم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).میغ نرم و آن بخاری باشدکه در زمستان در هوا پیدا گردد. (منتهی الارب ). نَژم . مِه . پاره میغ. ابرهای تُنُک . (منتخب اللغات ). ابرها که متصل بزمین شود و آن را بپوشاند : نوررای روشن او که در دریای ظلمات...
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض ِ ] (اِخ ) (قلعة الَ ...) قلعه ای است به کوفه . (منتهی الارب ).
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض ِ ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب ، و اشعار این قبیله را ابوسعید سکّری گرد کرده است . (الفهرست ابن الندیم ص 226). قومی از عرب از اولاد معاویةبن کلاب بن ربیعه ، و ضبابی منسوب بدان قبیله است . (منتهی الارب ).
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض ِ ] (ع اِ) ج ِ ضَب ّ و ضبة. (منتهی الارب ). رجوع به ضب ّ و ضبة شود.
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض ِ ] (ع اِ) ضباب الباب ؛ آهن مسمار. (منتهی الارب ). آهن جامه . پشیز در.
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض ُ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
-
ضباب
دیکشنری عربی به فارسی
مه , تيرگي , ابهام , تيره کردن , مه گرفتن , مه الود بودن
-
ضباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zabāb = مِه١
-
واژههای همآوا
-
ذباب
فرهنگ فارسی معین
(ذُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مگس . 2 - زنبور.
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ] (اِخ ) ابن محمد. مکنی به ابی العباس مدینی . محدث است .
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ] (اِخ ) ابن الحارث . صحابی است . از قبیله ٔ انس اﷲبن سعد العشیرة. وی معبود قبیله ٔ خویش موسوم به قراض را بشکست و نزد رسول اکرم صلوات اﷲ علیه شد و مسلمانی گرفت . و او شاعر بود و این دو بیت او راست :تبعت رسول اﷲ اذ جاء بالهدی و خلفت قراضاً بد...
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ذَب ْ با ] (ع اِ) سوسنبر بستانی .
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ذَب ْ با ] (ع ص ) بسیار دفعکننده از حریم خود.
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ذِ ] (اِخ ) کوهی است به مدینة الرسول . (مراصد الاطلاع ). و نام او در کتب مغازی مکرر آمده است .و ربنجنی در مهذب الاسماء گوید، کوهی است به مکّه .