کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضایق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضایق
معنی
(یِ) [ ع . ضائق ] (اِفا. ص .) تنگ ، کم - وسعت .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضایق
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ضائق ] (اِفا. ص .) تنگ ، کم - وسعت .
-
ضایق
لغتنامه دهخدا
ضایق . [ ی ِ ] (ع ص ) تنگ . (منتهی الارب ). کم وسعت . ضائق . ضیّق .
-
واژههای همآوا
-
ذایق
واژگان مترادف و متضاد
چشنده
-
ذایق
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ذائق ] (اِفا.) چشنده ، مزه گیرنده .
-
زعیق
لغتنامه دهخدا
زعیق . [ زَ ] (ع ص ، اِ) ترسان پرخوف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زایغ
لغتنامه دهخدا
زایغ. [ ی ِ ] (ع ص ) زائغ. آنکه از استقامت میل کند (کج رود). ج ، زاغة، زائغة. (اقرب الموارد)(تاج العروس ). رجوع به زاغه و زایغة شود. || مجازاً، چشم که ناتوان باشد. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || مجازاً، خورشید که ... میل کند و سایه بلند شود. (اقرب ...
-
ذایق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذائق] [قدیمی] zāy(')eq چشنده؛ مزهگیرنده.
-
جستوجو در متن
-
ضائق
لغتنامه دهخدا
ضائق . [ ءِ ] (ع ص ) تنگ . رجوع به ضایق شود.
-
ضایقة
لغتنامه دهخدا
ضایقة. [ ی ِ ق َ ] (ع ص ) تأنیث . ضایق .