کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضامن دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
depositary
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سپرده گذاری، امانت دار، نگهدار، ضامن
-
clasp knife
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چاقو گیره، چاقوی ضامن دار
-
guaranteed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تضمین، ضامن دادن، ضمانت کردن، تعهد کردن، عهده دار شدن، عهد کردن
-
guaranteeing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تضمین، ضامن دادن، ضمانت کردن، تعهد کردن، عهده دار شدن، عهد کردن
-
depositaries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سپرده گذاران، امانت دار، نگهدار، ضامن
-
secures
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تضمین می کند، حفظ کردن، تامین کردن، ضامن دار کردن، محفوظ داشتن تامین کردن
-
answerable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسئولیت پذیر، جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار
-
ratchet wheel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چرخ چرخه، چرخ ضامن، چرخ دندانه دار متحرک بوسیله موتور
-
securing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تأمین امنیت، حفظ کردن، تامین کردن، ضامن دار کردن، محفوظ داشتن تامین کردن
-
زَعِيمٌ
فرهنگ واژگان قرآن
ضامن - عهده دار (زعيم کسي است که قائم به امري و متصدي انجام آن باشد)
-
ضمان
دیکشنری عربی به فارسی
ضمانت , تعهد , ضامن , وثيقه , سپرده , ضمانت کردن , تعهد کردن , عهده دار شدن , تاوان , غرامت , جبران زيان , بخشودگي , صدمه
-
کفالة
لغتنامه دهخدا
کفالة. [ ک َ ل َ ] (ع مص ) پذیرفتار گردیدن . (از منتهی الارب ). عیال داری کردن از کسی و انفاق کردن در حق او. (از اقرب الموارد).پذیرفتاری کردن . (ترجمان القرآن ). ضامن و پایندان شدن به کسی . (از شرح قاموس ). پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار)...
-
مسوول
دیکشنری عربی به فارسی
مسلول , مسلول حساب , قابل توضيح , جوابگو , ملتزم , ضامن , پاسخ دار , جواب دار , عهده دار , مسلوليت دار , معتبر , ابرومند
-
کفیل
لغتنامه دهخدا
کفیل . [ ک َ ] (ع ص ، اِ) همتا و مانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مانند.مثیل . (از اقرب الموارد). || پذیرفتار. (منتهی الارب ) (دهار). ضامن . (از اقرب الموارد). ضامن و پذیرفتار. (ناظم الاطباء). پایندان . زعیم . (مجمل اللغة) (زمخشری ) (دهار) (مهذب...
-
عهده شدن
لغتنامه دهخدا
عهده شدن . [ ع ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضمان کردن . ضامن شدن . متقبل شدن . به گردن گرفتن : چون عهده نمیشود کسی فردا راخوش دار دمی این دل پرسودا را .خیام .