کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضامر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضامر
/zāmer/
معنی
لاغر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضامر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - باریک اندام . 2 - دقیق ، لطیف .
-
ضامر
لغتنامه دهخدا
ضامر. [ م ِ ] (ع ص ) باریک میان . (مهذب الاسماء). باریک اندام . جمل ٌ ضامر؛ شتر باریک اندام لاغر. (منتهی الارب ). اشتر باریک میان . (دهار). || دقیق ِ لطیف .ج ، ضوامر. || قضیب ٌ ضامر؛ شرم ِ آب بشده .
-
ضامر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zāmer لاغر.
-
واژههای مشابه
-
ضَامِرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
لاغري که از زياد راه رفتن لاغر شده باشد .
-
واژههای همآوا
-
زامر
واژگان مترادف و متضاد
زمار، نایزن، نیزن، نینواز
-
ذامِر
لغتنامه دهخدا
ذامِر. [ م ِ] (ع ص ) ترساننده . مُتهدّد. || غضبناک .
-
زامر
لغتنامه دهخدا
زامر. [ م ِ ] (ع ص ) نوازنده ٔ نی . (لسان العرب از اصمعی ) (البستان ).
-
ضَامِرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
لاغري که از زياد راه رفتن لاغر شده باشد .
-
جستوجو در متن
-
ضوامر
لغتنامه دهخدا
ضوامر. [ ض َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضامر. (دهار). رجوع به ضامر شود.
-
ضامرة
لغتنامه دهخدا
ضامرة. [ م ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث ضامر: ناقةٌ ضامرةو ناقة ضامِر؛ شتر باریک اندام لاغر. (منتهی الارب ).
-
باریک اندام
لغتنامه دهخدا
باریک اندام . [ اَ ] (ص مرکب )آنکه اندامی لاغر و ظریف دارد طُلو. ضَمر. ضامر. ضامره . رجل مرهوف البدن ؛ مرد باریک اندام . (منتهی الارب ).
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ضی ی ] (ع ص ) خشنود. (غیاث اللغات ) (یادداشت مؤلف ) (از متن اللغة). خشنود. ج ، اَرْضیاء، رُضاة. (آنندراج )(از منتهی الارب ). مرد خشنود. (از فرهنگ فارسی معین ). مرد خشنود. ج ، اَرْضیة. (ناظم الاطباء). || ضامن . (متن اللغة). ضامن . پایندان ...