کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضارور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضارور
لغتنامه دهخدا
ضارور. (ع اِ) نیاز. حاجت . || تنگی . || (ص ) تنگ . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
زعرور
لغتنامه دهخدا
زعرور. [ زَ / زُ ] (ع اِ) به لغت اهل مغرب میوه ای است صحرایی شبیه به سیب ، لیکن از سیب بسیار کوچکتر است و آن را در خراسان علف شیران و علف خرس گویند و به عربی تفاح البری و درخت آن راشجرة - الدب خوانند. (برهان ). میوه ای است که به فارسی آن را الج گویند...
-
زعرور
لغتنامه دهخدا
زعرور. [ زُ ] (ع ص ) تندخوی . بدخلق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : رجل زعرور؛ یعنی بدخلق و کم خیر مانند زعرور. (از اقرب الموارد).
-
زعرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] zo'rur گیاهی خودرو و کوهی با برگهای بریده و میوۀ کوچک سرخرنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته؛ علف شیران؛ علف خرس؛ کیل سرخ؛ نمتک؛ کوهج؛ ازدف.
-
جستوجو در متن
-
ضارورة
لغتنامه دهخدا
ضارورة. [ رَ ] (ع اِ) ضارور. || درویشی . (دهار). و رجوع به ضارور شود.