کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ رَ ] (ع اِ) گروه انبوه از مردم . (تاج العروس ). || جماعت شتران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || گروه انبوه گوسفندان . (تاج العروس ). || گروه 50 تا 60 تنی از مردم یا شتر. (تاج العروس ). || چینه دان مرغ . (اقرب الموارد)(منتهی ...
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ رَ / رِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از زار، ریشه ٔ زاریدن بمعنی زاری . (اسم مصدر و حاصل مصدر تألیف دکتر معین ص 98). گریه و ناله . (برهان قاطع). ناله و تضرع باشد. (آنندراج ). و مترادف ناله و گریه . (جهانگیری ). زاری . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جها...
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ زارْ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است از ازد. رجوع به تاج العروس و زاره (بدون تشدید) شود.
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ زارْ رِ ] (اِخ ) فردریک . پروفسور باستان شناس آلمانی است . او را تصنیفاتی است در صنایع ایران قدیم و نقوش برجسته و تاریخ باستانی ایران . وی مدیر شعبه ٔ آثار اسلامی موزه ٔ فردریک برلن بوده و مقدمه ای بزبان فارسی بر کتاب سرآمدان هنر تألیف طاهر...
-
ضارح
لغتنامه دهخدا
ضارح . [ رِ] (ع ص ، اِ) ضریح ساز. || گورکن . قبرکن .
-
زاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] zāre = زاری: ◻︎ هزار زاره کنم نشنوند زاری من / به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم (دقیقی: ۱۰۳).