کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضار
/zār[r]/
معنی
ضرررساننده؛ زیانرساننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضار
فرهنگ فارسی معین
(رّ) [ ع . ] (اِفا.) زیانکار، مضر. ج . ضارین .
-
ضار
لغتنامه دهخدا
ضار. [ ضارر ](ع ص ) زیانکار. ضرررساننده . (غیاث ) (آنندراج ). زیان دهنده . (مهذب الاسماء). زیان آور. مُضر. پرزیان . || نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء).
-
ضار
دیکشنری عربی به فارسی
مضر , پرگزند , مهلک , طاعوني , طاعون اور
-
ضار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zār[r] ضرررساننده؛ زیانرساننده.
-
واژههای مشابه
-
ضأر
لغتنامه دهخدا
ضأر. [ ض َءْرْ ] (ع اِ) کوفت . حب افرنجی . شجر. مبارک . سیفیلیس . رجوع به حب افرنجی شود.
-
عشب ضار
دیکشنری عربی به فارسی
علف هرزه , دراز و لا غر , پوشاک , وجين کردن , کندن علف هرزه
-
واژههای همآوا
-
ظئر
لغتنامه دهخدا
ظئر. [ ظِءْرْ ] (ع اِ) زن شیردار که بچه ٔ دیگری را شیر دهد. دایه . || مهربان بر کسی از مردم و جز آن (مذکر یا مؤنث ). و منه الحدیث : سیف القین ظئر ابراهیم بن النبی (ص )و هو زوج مرضعته . ج ، اَظْآر، اَظْؤُر، ظُؤار، ظُؤر (ظُؤور)، ظُؤرة (ظُؤورة)، ...
-
زار
واژگان مترادف و متضاد
۱. پریشانحال، ضعیف، ناتوان، نحیف، نزار ۲. صرع، غش ۳. تضرع، زاری، فغان، ناله ۴. بیچاره، خوار، زبون
-
زار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - ناتوان ، ضعیف . 2 - زبون ، درمانده .
-
زار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گریة با سوز و گداز.
-
زار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پس .) پسوند مکان که انبوهی و فراوانی را می رساند: برنج زار، بنفشه زار.
-
زعر
فرهنگ فارسی معین
(زَ عْ) [ ع . ] (مص ل .) پراکنده شدن .
-
ظئر
فرهنگ فارسی معین
(ظِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زن شیردار که بچة دیگری را شیر دهد، دایه . 2 - مهربان بر شخص و جز آن .