کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضابط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زعبة
لغتنامه دهخدا
زعبة. [ زُ ب َ ] (ع اِ) پاره ای از مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ضباط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ضابط] [قدیمی] zobbāt = ضابط
-
افسر
دیکشنری فارسی به عربی
ضابط
-
افسر معین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ضابط
-
فرماندهی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ضابط
-
restraining
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محدود کردن، ضابط
-
مورشف
دیکشنری عربی به فارسی
بايگان , ضابط
-
صاحب منصب
دیکشنری فارسی به عربی
ضابط , مسوول
-
فرمان دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ضابط , مر
-
دانشجوی سال دوم نیروی دریایی
دیکشنری فارسی به عربی
ضابط بحري
-
مامور
دیکشنری فارسی به عربی
ضابط , مبعوث , وکيل
-
ضباط
واژگان مترادف و متضاد
۱. بایگان، ثبات ۲. ضابط
-
متصدی
دیکشنری فارسی به عربی
صاحب المنصب , ضابط , عداء , فخري
-
شحنه
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، ضابط، عسس، گزمه، محتسب، نگهبان
-
بایگان
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرشیودار، ضابط ۲. حافظ، نگهبان