کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صیغه جاری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صیغه رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] siqero[w] زنی که به عقد موقت مردان درآید؛ زنی که کارش صیغه شدن است؛ صیغهرونده.
-
صیغه روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] siqera(o)vi صیغه رفتن؛ کار و عمل زن صیغهرو.
-
صیغه جمع
دیکشنری فارسی به عربی
جمع
-
صیغه الت
دیکشنری فارسی به عربی
جر
-
صیغه رو
لهجه و گویش تهرانی
زنی که صیغه میشود.
-
صیغه خواه
لهجه و گویش تهرانی
مردی که صیغه میکند
-
جستوجو در متن
-
عقدکنان
لغتنامه دهخدا
عقدکنان . [ ع َ ک ُ ] (اِ مرکب ) رسم و مجلس خطبه کردن عروسی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- مجلس عقدکنان ؛ محفل و انجمنی که آنجا عقد نکاح کنند و صیغه ٔ عقد جاری سازند.
-
اشهاد
لغتنامه دهخدا
اشهاد. [ اِ ] (ع مص ) حاضر کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مؤیدالفضلا). حاضر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احضار کردن کسی را. (از المنجد). || گواه گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی...
-
عقد بستن
لغتنامه دهخدا
عقد بستن . [ ع َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) گره زدن . (ناظم الاطباء). ورجوع به عقد شود. || صیغه ٔ شرعی خواندن ، در معاملات . (فرهنگ فارسی معین ). قرارداد بستن . پیمان بستن : قاضی ابوطاهر... با وی ضم کرده شد تا چون نشاط افتد که عهد و عقد بسته آید... قاضی شر...
-
رجعی
لغتنامه دهخدا
رجعی . [ رِ عی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به سوی طلاق ، یقال : طلاق رِجْعی او رَجْعی . (ناظم الاطباء). رجوع به رَجْعة و رِجْعة شود.- طلاق رجعی ؛ مقابل طلاق بایِن . (یادداشت مرحوم دهخدا). سیدحسن امامی آرد: طلاق رجعی طلاقی است که شوهر میتواند در مدت عده به...
-
فعل
لغتنامه دهخدا
فعل . [ ف ِ ] (ع اِ) حرکت مردم . (منتهی الارب ). اسم حدث و آن کنایت از حرکت انسان است . (از اقرب الموارد). کردار یا کنایت از عملی است متعدی . ج ، فِعال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، فعال ، افعال . جج ، افاعیل . (فرهنگ فارسی معین ). علم ، مق...
-
تصدیق
لغتنامه دهخدا
تصدیق . [ ت َ ] (ع مص ) راستگوی داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راستگو داشتن و راست پنداشتن . (غیاث اللغات ). راست گردانیدن و باور داشتن و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). ضدتکذیب...
-
حسین سپهسالار
لغتنامه دهخدا
حسین سپهسالار. [ ح ُ س َ ن ِ س ِ پ َ] (اِخ ) سپهسالار اعظم حسین خان (1241-1298 هَ . ق . 1836/-1881 م .) پسر میرزا نبی پسر ابوالقاسم مازندرانی است ، که ساکن قزوین و از بزرگان دربار قاجار بود وبوسیله ٔ میرزا تقی خان امیرکبیر به مقامهائی رسیده بود. سپهس...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...