کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صیرفی هندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صیرفی هندی
لغتنامه دهخدا
صیرفی هندی . [ رَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) قاضی بود و مداحی سلطان فیروزشاه را نموده . این دو بیت از اوست :گرفت مشرق و مغرب ز فرّ یزدانی چو آفتاب جهانگیر تیغ سلطانی شه مظفر فیروزشه که بر در اوست ستاده قیصر و خاقان به رسم دربانی .(مجمعالفصحاء ج 1 ص 314).
-
واژههای مشابه
-
شهاب صیرفی
لغتنامه دهخدا
شهاب صیرفی . [ ش ِ ب ِ ص َ رَ ] (اِخ ) یکی از علمای موسیقی معاصر سلطان اویس . او راست کتاب خلاصةالافکار فی معرفةالادوار. (یادداشت مؤلف ).
-
علی صیرفی
لغتنامه دهخدا
علی صیرفی . [ ع َ ی ِ ص َ رَ ] (اِخ ) ابن عثمان بن عمربن صالح دمشقی شافعی . مشهور به ابن صیرفی و مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین . فقیه و اصولی و محدث و خطیب قرن نهم هَ . ق . بود. وی در سال 773 یا 778 هَ . ق . در دمشق متولد شد و پس از مدتی تحصیل...
-
علی صیرفی
لغتنامه دهخدا
علی صیرفی . [ ع َ ی ِ ص َ رَ ] (اِخ ) ابن منجب بن سلیمان صیرفی مصری . مکنی به ابوالقاسم . ادیب و نویسنده و شاعر بود (463 - 542 هَ . ق .) وی مدتی دیوان انشاء مصر را عهده دار بوده . او راست : 1- الاشارة الی من نال الوزارة. 2- دیوان رسائل ، که در باره ٔ...
-
ابن صیرفی
لغتنامه دهخدا
ابن صیرفی . [ اِ ن ُ ص َ رَ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن عبداﷲ الصیرفی . از بزرگان فقهای شافعی و از متکلمین آنان . او از پیوستگان ابوالحسن علی بن سهل و مصاحب او بود. وفات در 330 هَ .ق . کتاب البیان . کتاب حساب الدور. کتاب الفرائض و غیره از اوست . (ابن الند...
-
ابوالحسن صیرفی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن صیرفی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ص َ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲصیرفی بن رباب . راوی مسائل عبداﷲبن سلام از ابن ثابت صیرفی . (از قاموس ). و صاحب تاج العروس گوید: صواب ابوعلی الحسن بن عبداﷲبن یعقوب الصیرفی بن الرّباب است .
-
حسین صیرفی
لغتنامه دهخدا
حسین صیرفی . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ رَ ] (اِخ ) ابن علی بن عیسی بن حسن بن علی لخمی صیرفی ملقب به شرف الدین و مکنی به ابومحمد محدث . متولی مشیخه ٔ فارقانیة. وی در 24 ذیحجه 699 هَ . ق . 1300/ م . درگذشته است . او راست : «نزهةالخاطر». (شذرات الذهب ج 5 ص 447)...
-
حسین صیرفی
لغتنامه دهخدا
حسین صیرفی . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ رَ ] (اِخ ) ابن مبارک مکنی به ابوعلی صوفی . متوفی 631 هَ . ق .او راست : مناقب العباد. (هدیة العارفین ج 1 ص 313).
-
ابوبکر صیرفی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر صیرفی . [ اَ بو ب َ رِ ص َ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ. فقیه شافعی . شاگرد ابن سریج . وی در علم اصول فقه مهارتی بکمال داشت و او را در این علم تألیفی است . وفات وی به سال 330 هَ . ق . بوده است .
-
حبیب صیرفی
لغتنامه دهخدا
حبیب صیرفی . [ ح َ ب ِ ص َ رَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن نزار شود.
-
ابراهیم بن سوید صیرفی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن سوید صیرفی . [ اِ م ِ ن ِ س ُ وَ دِ ص َ رَ] (اِخ ) از رجال حدیث و او بضعف روایت منسوب است .
-
جستوجو در متن
-
دیبه
لغتنامه دهخدا
دیبه . [ ب َ ه ْ ] (اِ) مخفف دیباه است که نوعی از قماش ابریشمی گرانبها باشد و معرب آن دیبق است . (برهان ). همان دیباه است . (شرفنامه ٔ منیری ). حریر نیک و «هَ» آخر کلمه بدل از الف است چنانچه خارا و خاره . (از غیاث ) (از آنندراج ) : اگر با سیاوش کند ش...
-
مقراض
لغتنامه دهخدا
مقراض . [ م ِ ] (ع اِ) ناخن پیرای . (مهذب الاسماء). گاز. (صراح ). دوکارد. (دهار). گاز و دوکارد، وهما مقراضان . ج ، مقاریض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزار معروف که بدان جامه و کاغذ و امثال آن می برند و آن را در عرف هند کترنی گویند. (آنندراج ...