کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صیرفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوالحسن صیرفی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن صیرفی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ص َ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲصیرفی بن رباب . راوی مسائل عبداﷲبن سلام از ابن ثابت صیرفی . (از قاموس ). و صاحب تاج العروس گوید: صواب ابوعلی الحسن بن عبداﷲبن یعقوب الصیرفی بن الرّباب است .
-
حسین صیرفی
لغتنامه دهخدا
حسین صیرفی . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ رَ ] (اِخ ) ابن علی بن عیسی بن حسن بن علی لخمی صیرفی ملقب به شرف الدین و مکنی به ابومحمد محدث . متولی مشیخه ٔ فارقانیة. وی در 24 ذیحجه 699 هَ . ق . 1300/ م . درگذشته است . او راست : «نزهةالخاطر». (شذرات الذهب ج 5 ص 447)...
-
حسین صیرفی
لغتنامه دهخدا
حسین صیرفی . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ رَ ] (اِخ ) ابن مبارک مکنی به ابوعلی صوفی . متوفی 631 هَ . ق .او راست : مناقب العباد. (هدیة العارفین ج 1 ص 313).
-
صیرفی هندی
لغتنامه دهخدا
صیرفی هندی . [ رَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) قاضی بود و مداحی سلطان فیروزشاه را نموده . این دو بیت از اوست :گرفت مشرق و مغرب ز فرّ یزدانی چو آفتاب جهانگیر تیغ سلطانی شه مظفر فیروزشه که بر در اوست ستاده قیصر و خاقان به رسم دربانی .(مجمعالفصحاء ج 1 ص 314).
-
ابوبکر صیرفی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر صیرفی . [ اَ بو ب َ رِ ص َ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ. فقیه شافعی . شاگرد ابن سریج . وی در علم اصول فقه مهارتی بکمال داشت و او را در این علم تألیفی است . وفات وی به سال 330 هَ . ق . بوده است .
-
حبیب صیرفی
لغتنامه دهخدا
حبیب صیرفی . [ ح َ ب ِ ص َ رَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن نزار شود.
-
ابراهیم بن سوید صیرفی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن سوید صیرفی . [ اِ م ِ ن ِ س ُ وَ دِ ص َ رَ] (اِخ ) از رجال حدیث و او بضعف روایت منسوب است .
-
جستوجو در متن
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) صیرفی . رجوع به اسحاق بن عماربن حیان صیرفی شود.
-
عیارگیر
واژگان مترادف و متضاد
صیرفی، عیارسنج
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منجب بن سلیمان صیرفی مصری ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی صیرفی شود.
-
ابوبکر
لغتنامه دهخدا
ابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ صیرفی . رجوع به ابن صیرفی ابوبکر محمد... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن صیرفی . علی بن عثمان بن عمربن صالح دمشقی شافعی ، مشهور به ابن صیرفی و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی صیرفی (ابن عثمان بن عمربن ...) شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ صیرفی . رجوع به ابن صیرفی ابوبکر محمد و ابوبکر صیرفی محمدبن عبداﷲ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 199 ترجمه ٔ شماره 574 شود.
-
صراف
واژگان مترادف و متضاد
درمگزین، سرهگر، صیرفی، گوهرشناس، نقاد
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن منجب بن سلیمان صیرفی مصری . مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی صیرفی شود.