کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صید زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...
-
چوگان زدن
لغتنامه دهخدا
چوگان زدن . [ چ َ / چُو زَ دَ ] (مص مرکب ) چوگان بازی کردن . بازی گوی و چوگان کردن : چو بشنید چوبینه گفتار زن که با او همی گفت چوگان مزن هر آن کس که رفتی بمیدان اوچو نزدیک گشتی بچوگان اوزدی دست بر پشت او نرم نرم سخن گفتن خوب و آوای گرم . فردوسی .گه ک...
-
fish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماهی، انواع ماهیان، صید از آب، پشت بند، ماهی گرفتن، ماهی صید کردن، بست زدن به، جستجو کردن
-
fished
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماهیگیری، ماهی گرفتن، ماهی صید کردن، بست زدن به، جستجو کردن
-
بازو
لغتنامه دهخدا
بازو. (اِ) قسمتی از دست است که از دوش تا آرنج را شامل است ، در اوستا بازو ، درسانسکریت با هو «بارتولمه 956» در گیللی بازوء ، یرنی و نطنزی بازو «ک ، 1 ص 338»، دزفولی و شوشتری بویی . (حاشیه ٔ فرهنگ برهان قاطع چ معین ). قسمتی از دست که از دوش تا آرنج بو...
-
سمک
دیکشنری عربی به فارسی
ماهي , انواع ماهيان , ماهي صيد کردن , ماهي گرفتن , صيداز اب , بست زدن (به) , جستجو کردن , طلب کردن
-
شکار
لغتنامه دهخدا
شکار. [ ش ِ ] (اِ)قصد کشتن آدمی مر حیوانی را. (آنندراج ) (غیاث ). صیدکردن حیوانی را. (از یادداشت مؤلف ). صید. قنز. قبض . (منتهی الارب ). وعد. (از المنجد): اصطیاد؛ شکار کردن چیزی را. (منتهی الارب ). موضوع شکار در جهان امروز دارای اهمیت زیاد است و به ...
-
poaches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلاح ها، تجاوز کردن به، اب پز کردن، فرو کردن، دزدکی شکار کردن، راندن، هل دادن، بهم زدن، لگد زدن، دزدیدن، برخلاف مقررات شکار صید کردن
-
poach
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنگال، تجاوز کردن به، اب پز کردن، فرو کردن، دزدکی شکار کردن، راندن، هل دادن، بهم زدن، لگد زدن، دزدیدن، برخلاف مقررات شکار صید کردن
-
poaching
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکارچی، تجاوز کردن به، اب پز کردن، فرو کردن، دزدکی شکار کردن، راندن، هل دادن، بهم زدن، لگد زدن، دزدیدن، برخلاف مقررات شکار صید کردن
-
اسلق
دیکشنری عربی به فارسی
اب پز کردن (تخم مرغ با پوست) , فرو کردن , دزدکي شکار کردن , برخلا ف مقررات شکار صيد کردن , تجاوز کردن به , راندن , هل دادن , بهم زدن , لگد زدن , خيساندن , دزديدن
-
غراب
دیکشنری عربی به فارسی
غراب , کلا غ , اهرم , ديلم , بانگ زدن , بانگ خروس , زاغچه , زاغي , کلا غ پيشه , کلا غ سياه , کلا غ زنگي , مشکي , حرص زدن , غارت کردن , قاپيدن , با ولع بعليدن , صيد , شکار , طعمه شکاري , چپاول , رخ , کلا غ زاغي , کلا هبردار , کلا هبرداري کردن
-
حربة
دیکشنری عربی به فارسی
نيزه , زوبين مخصوص صيد نهنگ , نيشتر , کلنگ دوسر , نيزه دسته چوبي , ميخ نوک تيز , نوک نيزه , هرچيز نوک تيز , قله کوه نوک تيز , اردک ماهي , عزيمت کردن , سريعا رفتن , رحلت کردن , نيزه زدن , باچيز نوک تيزسوراخ کردن
-
اراحة
لغتنامه دهخدا
اراحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) اِراحت . در باد درآمدن . || رسیدن ، چنانکه خیری از کسی بدیگری . || رد کردن حق کسی را. حق بمستحق رسانیدن . حق کسی با وی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || راحت رسانیدن . آسایش دادن . (غیاث اللغات ). برآسایانیدن . (زوزنی ) (تاج ا...
-
وبل
لغتنامه دهخدا
وبل .[ وَ ] (ع اِ) باران بزرگ قطره . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران درشت و شدید. || (مص ) باران بزرگ قطره باریدن آسمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باران به نهیب و بزرگ قطره باریدن . (تاج المصادر بیهقی )...