کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صُّورِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص َ وَ ] (ع مص ) کژ گردیدن . || بریدن و جدا کردن چیزی را. || روی آوردن بجهتی . || (اِ) صورة. || نوع . || صفت . (منتهی الارب ).
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص َوْ وَ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: موضعی است و گمان دارم از اعمال مدینه است . (معجم البلدان ).
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص ِ وَ ] (ع اِ) ج ِ صورة. (منتهی الارب ).
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ صورة (صورت ). (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) : باغ چون مجلس کسری شده پر حور و پری راغ چون نامه ٔ مانی شده پر نقش و صور. فرخی .گهی چو مرد پریسای گونه گونه صورهمی نماید زیر نگینه ٔ لبلاب . لبیبی .مر آمیزش ...
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص ُوْ وَ ] (اِخ ) دهی است بر شاطی خابور بین آن وفُدَین حدود چهار فرسنگ است و خوارج را در آن واقعه ای است . (معجم البلدان ).
-
ثور
فرهنگ فارسی معین
(ثُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گاو نر. 2 - نام یکی از صورت های فلکی و دومین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود در اردیبهشت ماه در این برج دیده می شود.
-
سور
فرهنگ فارسی معین
(سُ وَ) [ ع . ] (اِ.) جِ سوره .
-
سور
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - جشن ، ضیافت . 2 - عروسی .
-
سور
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) دیوار گرداگرد شهر. ج . اسوار و سیران .
-
سور
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . سؤر ] (اِ.) پس ماندة طعام و شراب . (?(سور (ص .) = سول : اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
-
سور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) درختی است از ردة مخروطیان که دارای برگ های سوزنی طویل و همیشه سبز است . بیش از هزار سال عمر می کند. پوست این درخت قرمز و میوه هایش نیز قرمز تند و بیضی شکلند. چوبش نیز قرمز و زود صاف و پرداخت می شود. پاجوش های این درخت را معمولاً برای تکثیر به ک...
-
صور
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) بوق ، شاخی که در آن بدمند و از آن صدایی خارج شود.
-
صور
فرهنگ فارسی معین
(صُ وَ) [ ع . ] (اِ.) جِ صورت ؛ 1 - نقش ها. 2 - قسم ها.
-
سور
لغتنامه دهخدا
سور. (اِ) اوستا «سوئیریا» (صبحگاهی ، روزانه )، پهلوی «سور» (چاشت صبح ، طعام )، بلوچی عاریتی و دخیلی «سیر» (عروسی ، نامزدی )، شغنی «سور» (ضیافت جشن عروسی ). در لهجه ٔ زردشتیان ایران «سور» به معنی عروسی «مجله ٔ پشوتن سال اول شماره ٔ 5 ص 16 ح 11». (از ح...
-
سور
لغتنامه دهخدا
سور. (اِ) نام درختی است که در جنگلهای گرگان در دو ناحیه ٔ نزدیکی علی آباد و دره ٔ کتول میان قرای نرسوو الستان موجود است . (از جنگل شناسی صص 250 - 257).