کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صَّوَاعِقِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صَّوَاعِقِ
فرهنگ واژگان قرآن
صاعقه ها(صاعقه : جرقه بزرگي که از آسمان به زمين برخورد مي کند )
-
واژههای مشابه
-
صواعق
لغتنامه دهخدا
صواعق . [ ص َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صاعقه : یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت . (قرآن 19/2). و حوادث و آفات عارضی چون مار و کژدم ... و صواعق در کمین . (کلیله و دمنه ).ابر صواعق سنان بحرجواهربیان روح ملایک سپاه مهر کواکب حَشَم . خاقانی .از ...
-
صواعق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صاعِقَه] [قدیمی] savā'eq = صاعقه
-
صواعق بار
لغتنامه دهخدا
صواعق بار. [ ص َ ع ِ ] (نف مرکب ) صواعق بارنده . آنکه صاعقه ها ببارد : کشتی سلجوقیان برجودی عدل ایستادتا صواعق بار طوفانش ز خنجر ساختند. خاقانی .رجوع به صاعقه و صواعق شود.
-
واژههای همآوا
-
صواعق
لغتنامه دهخدا
صواعق . [ ص َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صاعقه : یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت . (قرآن 19/2). و حوادث و آفات عارضی چون مار و کژدم ... و صواعق در کمین . (کلیله و دمنه ).ابر صواعق سنان بحرجواهربیان روح ملایک سپاه مهر کواکب حَشَم . خاقانی .از ...
-
صواعق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صاعِقَه] [قدیمی] savā'eq = صاعقه
-
جستوجو در متن
-
صاعقه
فرهنگ فارسی معین
(عِ قَ یا قِ) [ ع . ] (اِ.) آذرخش ، آتشی که بر اثر رعدوبرق شدید پدید آید.ج . صواعق .
-
عواصف
لغتنامه دهخدا
عواصف . [ ع َ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاصف .(اقرب الموارد) (دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به عاصف شود. بادهای سخت و تند. (غیاث اللغات ) : او چون کوه بر زحمت عواصف و صدمه ٔ زلازل مصابرت میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 214). از صواعق رعدو برق و عواص...
-
فتک
لغتنامه دهخدا
فتک . [ ف َ / ف ِ / ف ُ ] (ع مص ) به کار خواسته ٔ نفس درآمدن . (منتهی الارب ). به کارهایی که نفس بدان مایل بود، پرداختن . (اقرب الموارد). || بناگاه گرفتن . || ناگاه کشتن کسی را. (منتهی الارب ). کشتن از روی غفلت یا به انتهاز فرصت . (اقرب الموارد) : .....
-
هواپیما
لغتنامه دهخدا
هواپیما. [ هََ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) طی کننده ٔ هوا. که در هوا راه پیماید : پیش ِ آسیب ِ صواعق ِ حادثات چه بنگه موری و چه تخت هواپیمای سلیمانی . (منشآت خاقانی چ محمد روشن تهران 1349 هَ . ش . ص 10) || (اِ مرکب ) طیاره . آویون . آیروپلان . نوعی مرکوب ...
-
مفحص
لغتنامه دهخدا
مفحص . [ م َ ح َ ] (ع اِ) آشیان کتو. ج ، مفاحص . (مهذب الاسماء).خانه ٔ مرغ سنگخوار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیش آسیب صواعق حادثات چه بنگه موری و چه تخت هواپیمای سلیمانی چه مفحص قطاتی ، چه قله ٔ قاف سیمرغی . (منشآت خاقانی ...
-
جودی
لغتنامه دهخدا
جودی . [ دی ی ] (اِخ ) کوهی است بجزیره که سفینه ٔ نوح بر آن ایستاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نام کوهی بجزیره ٔ ابن عمرو، گویند کشتی نوح بدان قرار گرفت . (ابن بطوطه ). نام کوهی بموصل که کشتی نوح بر آن قرار گرفت . (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (آنند...