کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صِفر زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صفر
لغتنامه دهخدا
صفر. [ ص ُف ْ ف َ ] (اِخ ) موضعی است بین دمشق و جولان و آن صحرائی است که بروزگار بنی مروان بدانجا وقعه ای مشهور بوده است و آن را در اخبار و اشعار خود آورده اند. (معجم البلدان ).
-
صفر
لغتنامه دهخدا
صفر. [ ص ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) گویا ج ِ صافر است چون شاهد و شُهَّد و غایب و غُیَّب و صافر خالی بود و هو مرج الصفر. (معجم البلدان ).
-
صفر
لغتنامه دهخدا
صفر. [ص َ ف ِ ] (ع ص ) خالی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
-
صفر
دیکشنری عربی به فارسی
عدد صفر , رمز , حروف يا مهر رمزي , حساب کردن (بارقام) , صفر گذاردن , برمزدراوردن , عدم , هيچ
-
صفر
دیکشنری عربی به فارسی
صفر , هيچ , مبداء , محل شروع , پايين ترين نقطه , نقطه گذاري کردن , روي صفرميزان کردن
-
صفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] safar ۱. ماه دوم از سال قمری، پس از محرم و پیش از ربیعالاول.۲. (پزشکی) [قدیمی] = یرقان۳. [قدیمی] گرسنگی.
-
صفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sefr ۱. (ریاضی) عددی به شکل «۰ یا . » که با قرار دادن آن در طرف راست عددی، آن را دهبرابر میکند.۲. (صفت) [مجاز] نو؛ کارنکرده: ماشین صفر.۳. (نجوم) [قدیمی] = حَمَل
-
صفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] so(e)fr (شیمی) [قدیمی]۱. زر؛ طلا.۲. مس.۳. روی.
-
صُفْرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
زرد
-
صفر
دیکشنری فارسی به عربی
تافه , صفر , لا شيء , لا شيي
-
صفر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sefr طاری: sefr طامه ای: sefr طرقی: sefr کشه ای: sefr نطنزی: sefr
-
کوسه صفر
لغتنامه دهخدا
کوسه صفر. [ س ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجو که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 361 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
null matrix, zero matrix
ماتریس صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ماتریسی که همۀ درایههای آن صفر است
-
zero length spring
فنر صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] فنری که در نبود نیروهای خارجی طول مؤثرش صفر باشد
-
zero morph
واژِ صفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] واژی که فاقد نمود آوایی باشد