کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صَفْوَانٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صَفْوَانٍ
فرهنگ واژگان قرآن
سنگ صاف و سخت ( هم معنی با کلمه صفا)
-
واژههای مشابه
-
صفوان
فرهنگ نامها
(تلفظ: safvān) (عربی) (در قدیم) روشنی ، بی آلایشی ؛ صفا ؛ (در اعلام) نام برخی از صحابه و محدثان .
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن ادریس ابراهیم بن عبدالرحمان بن عیسی التجیبی مکنی به ابی بکر. یاقوت آرد: وی ادیبی کاتب و شاعری سریعالخاطر بود. او از پدرخود و از قاضی ابن ادریس و ابن غلیون و ابوالولیدبن رشد فرا گرفت . او یکی از افاضل ادباء معاصر اندلس است ....
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن امیةبن خلف بن وهب بن حذافةبن جمح القرشی الجمحی مکنی به ابووهب . وی از رؤسای قریش و در آغاز دعوت اسلام از مخالفان بزرگ پیغمبر (ص ) بود. پس از شکست مشرکان در نبرد بدر، صفوان عمیربن وهب را برانگیخت تا به مدینه شود و پیغمبر را...
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن بیضا، بدری و مهاجر است و به طاعون درگذشت . (تاریخ گزیده چ عکسی ص 231).
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن معطل سلمی مکنی به ابوعمر، وی کسی است که چون در غزوه ٔ بنی المصطلق عائشه از قافله وا ماند او را سوار کرد و بیاورد و منافقان بر وی تهمت بستند و قرآن به برائت او نازل گشت . (تاریخ گزیده صص 146-231) : این سویدای دل من که حمیراص...
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) انصاری ، وی معتزلی و از شعرای این فرقه است و او را قصیده ای است که واصل بن عطا و معتزله را در آن ستاید. (ضحی الاسلام ج 3 ص 90).
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است در این بیت از تمیم بن مقبل که ابری را ستاید : و طبق ایوان القبائل بعد ماکسا الرزن من صفوان صفواً و اکدرا.(معجم البلدان ).
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان . [ ص َ / ص َ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صفواء. (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود. || سنگ ساده و لغزان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سنگ هموار. (غیاث اللغات ).- یوم صفوان ؛ روز سرد بی ابر. (منتهی الارب ). روزی صافی و سرد. (مهذب الاسماء).|| روز دوم از...
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان .[ ص َ ] (اِخ ) ابن مهران . رجوع به صفوان جمال شود.
-
صفوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] safvān روشنی؛ صفا.
-
صفوان جمال
لغتنامه دهخدا
صفوان جمال . [ ص َ ن ِ ج َم ْ ما ] (اِخ ) ابن مهران اسدی ، وی ثقه ای جلیل و از گزیدگان اصحاب امام صادق و امام کاظم (ع ) است و بغایت نزد این دو بزرگوار گرامی بود. شیخ کشی به اسناد خوداز حسن بن علی بن فضال از وی روایت کند که بر مولای ماابوالحسن اول (ام...
-
جهم بن صفوان
لغتنامه دهخدا
جهم بن صفوان . [ ج َ م ِ ن ِ ص َف ْ ] (اِخ ) رئیس مرحبه ٔ خراسان بود و بسال 128 هَ . ق . بقتل رسید. جهم بن صفوان میگفت خدا را به حی و قدیر و سایر صفات کمالیه وصف کردن روا نیست زیرا اینها صفات ممکن است و ندارد واجب از ممکن نمونه . (از انساب سمعانی ). ...