کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صَدْرِي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صَدْرِي
فرهنگ واژگان قرآن
سينه ام
-
واژههای مشابه
-
صدری
فرهنگ نامها
(تلفظ: sadri) (عربی ـ فارسی) (صدر + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به صدر ، مربوط به صدر (سینه) ، ← صدر؛ (در موسیقی ایرانی) گوشهای در آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور ؛ (در گیاهی) نوعی برنج مرغوب که در گیلان و مازندران به عمل میآید .
-
صدری
لغتنامه دهخدا
صدری . [ ص َ ] (اِخ ) از شعرای عثمانی و از اهالی اشتیب است و بدرس شیخی افندی مداومت داشت . وی به سال 993 هَ . ق . در استانبول درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ). او را دیوانی است به ترکی . (کشف الظنون ).
-
صدری
لغتنامه دهخدا
صدری . [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به صدر کاتب شود.
-
صدری
لغتنامه دهخدا
صدری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی است . نام او پیری و به توقادلی زاده شهرت داشت و بعهد سلطان بایزیدخان ثانی میزیست و با وزرا و اعیان معاشر و به احوال آنان احاطه ٔ کامل داشت و ادعای مهارت در رمل می کرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
صدری
لغتنامه دهخدا
صدری . [ ص َ ] (ص نسبی ) رجوع به صدر شود. || نسبتی است بصدر و آن قریه ای است از قرای بیت المقدس . (الانساب سمعانی ). || (اِ) قسمی برنج که در گیلان و مازندران زراعت می شود.
-
صدری
فرهنگ فارسی معین
(صَ) (اِمر.) نوع مرغوبی از برنج که در شمال کشت می شود.
-
صدری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صدر) [عربی. فارسی] sadri ۱. مربوط به سینه.۲. (صفت نسبی، اسم) (زیستشناسی) نوعی برنج مرغوب ایرانی.۳. (اسم) (موسیقی) گوشهای در آواز افشاری.
-
قلعه صدری
لغتنامه دهخدا
قلعه صدری . [ ق َ ع َ ص َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم ، واقع در 7هزارگزی شمال باختری قم ، این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از قنات و رودخانه ٔ قم و محصول آن غلات ، پنبه ، صیفی و شغل...
-
جستوجو در متن
-
pectoral
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جمجمه، سینه ای، صدری، درونی، باطنی
-
thoracic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قفسه سینه، صدری، وابسته به قفسه سینه
-
thoracic duct
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کانال قفسه سینه، مجرای سینه، مجرای صدری
-
angina 1
درد سینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] درد تنجشی خفهکننده که امروز بیشتر به درد قفسۀ صدری اطلاق میشود