کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صَدَقَاتٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بیلابردار
لغتنامه دهخدا
بیلابردار. [ بی ب َ ] (نف مرکب ) کسی که صدقات را تقسیم مینماید یا نوکر شخص بزرگ که پول بیلا را میان مردم تقسیم میکند. (ناظم الاطباء).مردی که تقسیم مال خیرات و صدقات کند. (آنندراج ).
-
مئثب
لغتنامه دهخدا
مئثب . [ م ِءْ ث َ ] (اِخ ) نام موضعی یا کوهی است که در آن صدقات آن حضرت (ص ) بوده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
ارزانش
لغتنامه دهخدا
ارزانش . [ اَ ن ِ ] (اِ) خیر. (برهان قاطع). کار نیکو. || خیرات و چیزی که در راه خدا بمردم داده شود. (برهان قاطع). صَدَقات .
-
جرسی
لغتنامه دهخدا
جرسی . [ ج َ] (اِخ ) شریح بن ضمره . و او اول کسی است که صدقات مزینة را بنزد حضرت رسول (ص ) آورد. (از لباب الانساب ).
-
لبید
لغتنامه دهخدا
لبید. [ل َ ] (اِخ ) ابن الحاجب . یکی از عمال صدقات از جانب رسول اکرم بر قبیله ٔ دارم . (حبیب السیر ج 1 ص 151).
-
صدقه
لغتنامه دهخدا
صدقه . [ ص َ دُ ق َ ] (ع اِ) کابین زن . ج ، صُدقات . (منتهی الارب ). دست پیمان . (منتهی الارب ). کاوین . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). کابین . (مهذب الاسماء). صداق . شیربها. مهر.
-
میثب
لغتنامه دهخدا
میثب . [ ث َ ] (اِخ ) مالی است در مدینه وآن یکی از صدقات نبی علیه السلام است و برای وی هفت حیطان به نامهای برقه و میثب و صافیه و اعواف و حسنی و دلال و مشربة ام ابراهیم بود. (از معجم البلدان ).
-
اشجعی
لغتنامه دهخدا
اشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) مسعودبن رجیل اشجعی . در سال یازدهم هجرت از طرف پیامبر عامل صدقات قوم اشجع بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 437).
-
مالک
لغتنامه دهخدا
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نویرةبن حمزةبن شداد... تمیمی یربوعی مکنی به ابی حنظله و ملقب به الجفول صحابی است . در عهد جاهلیت از اشراف و شاعران و از بزرگان قوم خود بود سپس اسلام آورد و حضرت رسول وی را به سرپرستی صدقات قوم خود تعیین کرد و چون خبر رحلت پی...
-
کرامت فرمودن
لغتنامه دهخدا
کرامت فرمودن . [ ک َ م َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) کرامت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بخشیدن . عطا کردن : پس صلات و صدقات به مستحقان کرامت فرمود. (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیر کبیر ص 364). || قبول نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به کرامت کردن و کرامت شود.
-
روح
لغتنامه دهخدا
روح . (اِخ ) ابن صالح همدانی . متوفی در 171 هَ .ق . / 787 م . در روزگار الهادی و آغاز روزگار هارون الرشید امارت موصل را داشت ، سپس از طرف هارون بر صدقات بنی تغلب گماشته شد و سرانجام بدست آنان کشته گردید. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 328).
-
طابع
لغتنامه دهخدا
طابع. [ ب َ ] (ع اِ) انگشترین . || آنچه بدان بر عطایای مرسوم و مانند آن نشان و علامت کنند. و منه : علیه طابعُ الشهداء؛ ای علامتهم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).و کسرالباء لغةُ فی الکل . (منتهی الارب ). || انگشتری و هر چه بدان مهر کنند. || آلت داغ که بد...
-
متکاسلیة
لغتنامه دهخدا
متکاسلیة. [ م ُ ت َ س ِلی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از متصوفه ٔ مبطله که از مردم طعام خواهند و خورند و از زندگانی به همین فراغت شکم اکتفا کنند و این را توکل نامند و کسب نکنند و از صدقات خورند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1257).
-
ازیو
لغتنامه دهخدا
ازیو. [ ] (اِخ ) شهرکیست بخراسان به آخر عمل گوزگانان و اندر بیابانهای این شهر مقدار بیست هزار مرد است عرب ، مردمانی اند با گوسپندان و شتران بسیار و امیرشان از حضرت ملک گوزگانان رود و صدقات بدو دهند و این عرب توانگرترند از همه ٔ عرب که اندر خراسانند پ...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عاصم بن عفیان ثقفی . یکی از صحابه است و از جانب خلیفه ٔ دوم برای اداره ٔ شغل صدقات در اهواز نامزد شد ولی از بیم مجازات اخروی دخالت در امور عباد را نپذیرفت . بعضی از محدثان وی را از تابعان شمرده اند. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ...