کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صَبَرَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صبر
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهیست با برگ های دراز و ضخیم و تیغ دار با گل های زرد رنگ . در جاهای گرم می روید و طعم تلخ دارد.
-
صبر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شکیبایی کردن . 2 - (اِمص .) بردباری . 3 - (عا.) عطسه . ؛ ~ ایوب کنایه از: شکیبایی بسیار زیاد.
-
صبر
دیکشنری عربی به فارسی
بردباري , شکيبايي , شکيب , صبر , طاقت , تاب
-
صبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sabr شکیبایی کردن؛ شکیبایی؛ بردباری.
-
صبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَبِر] (زیستشناسی) [قدیمی] sabr گیاهی از خانوادۀ سوسنها با برگهای بلند، شیرابهای زرد و تلخ که مصرف دارویی دارد.
-
صبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sobr زمین پر از سنگریزه.
-
صَبْرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
صبر - پايداري(کلمه صبر به طور کلي به معناي حبس و نگهداري نفس است در برابر عمل به مقرراتي که عقل و شرع معتبر ميشمارند و يا ترک چيزهايي که عقل و شرع اقتضاء ميکنند که نفوس را از ارتکاب آن حبس کرد .)
-
صبر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sabr / hosela طاری: sabr طامه ای: sabr طرقی: sabr کشه ای: sabr نطنزی: sabr
-
صبر
دیکشنری فارسی به عربی
صبر
-
بی صبر
فرهنگ واژههای سره
ناشکیبا، بی تاب
-
صبر آوردن
لغتنامه دهخدا
صبر آوردن . [ ص َ وَ دَ ] (مص مرکب ) درنگ کردن . شکیبائی ورزیدن . تأمل کردن . شتاب نکردن : هر که صبر آورد گردون بررودهر که حلوا خورد واپس تر رود.مولوی .
-
صبر داشتن
لغتنامه دهخدا
صبر داشتن . [ ص َت َ ] (مص مرکب ) صابر بودن . شکیبا بودن : برین زمان و برآن ناکسان که دارد صبرمگر کسی که ز روی و حجر جگر دارد. ناصرخسرو.بیش ازاین صبر ندارم که تو هر دم بر قومی بنشینی و مرا بر سر آ تش بنشانی . سعدی .من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم ...
-
صبر زرد
لغتنامه دهخدا
صبر زرد. [ ص َ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
صبر سقطری
لغتنامه دهخدا
صبر سقطری . [ ص َ رِ س ُ طُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
صبر سقوطری
لغتنامه دهخدا
صبر سقوطری . [ ص َ رِ س ُ طُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.