کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صویق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صویق
لغتنامه دهخدا
صویق . [ ص َ ] (ع اِ) سویق . پِسْت . رجوع به پِسْت شود.
-
واژههای همآوا
-
سویق
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آرد نرم (از جو، گندم و غیره )؛ ج . اسوقه . 2 - شراب ، خمر.
-
سویق
لغتنامه دهخدا
سویق . [ س َ ] (ع اِ) پست . (دهار) (منتهی الارب ). پست که بهندی سَتوگویند. (آنندراج ) (غیاث ). پست . تلخان و آنرا از هفت چیز کنند: گندم ، جو، نبق ، سیب ، کدو، حب الرّمان ، سنجد. و هر یک را بنام آن چیز خوانند. (بحر الجواهر).- سویق الارزه ؛ تلخان برنج...
-
سویق
لغتنامه دهخدا
سویق . [س َ ] (اِخ ) غزوالسویق . نام یکی از غزوات رسول (ص ). در این جنگ ابوسفیان و اتباعش که جهت سبکباری انبانها از پشت انداخته بودند برگرفتند. (از تاریخ گزیده ص 141 و 142). رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 106 شود.
-
سویق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[عربی، جمع: اسوقه] [قدیمی] saviq ۱. آرد نرم.۲. آرد جو یا گندم.۳. شراب.
-
سویق
واژهنامه آزاد
سَوِیق: ج أَسْوِقَة [ سوق ]:آرد گندم یا جو، می، و در زبان متداول بر آردى که از آن بهنگام الک کردن بلغور بدست مىآید اطلاق مىشود .
-
سویق
واژهنامه آزاد
(سَویق) قاووت ، آرد پخته شده ، آرد بوداده
-
جستوجو در متن
-
پست
لغتنامه دهخدا
پست . [ پ ِ / پ َ ] (اِ) هر آردی را گویند عموماً و آردی که گندم و جو و نخود آن را بریان کرده باشند خصوصاً و آنرا بعربی سویق خوانند چه سویق الشعیر آرد جو بریان کرده و سویق الحنطه آرد گندم بریان کرده را گویند... (برهان قاطع). کبیده ٔ آرد. آرد گندم یاجو...