کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صومعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صومعه
لغتنامه دهخدا
صومعه . [ ص َ م َ ع َ ] (ع اِ) عبادت خانه ٔ ترسایان و نصاری که سر آن بلند و باریک سازند. (غیاث اللغات ). جای عبادت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). عبادت جای . (مهذب الاسماء). خانه ای است مر ترسایان را. (منتهی الارب ). کاره . طربال . تامورة. عجوز. ج ، صوا...
-
صومعه
لغتنامه دهخدا
صومعه . [ ص َ م َع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 34 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 2500 گزی شمال راه ارابه رو مراغه به قره آغاج . این ده کوهستانی و هوای آن معتدل و سالم است . 1461 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سارها. ...
-
صومعه
لغتنامه دهخدا
صومعه .[ ص َ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 12000 گزی شمال نیشابور. این دهکده کوهستانی و هوای آن معتدل است . 1238 تن سکنه دارد. آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت ، گله داری و داد و ستد در ...
-
monastery
صومعه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] 1. مکانی که راهبان یا راهبگانی که سوگند تجـرد خوردهاند در آن زندگی میکنند 2. مکان یا دیری که راهبان یا راهبگان فرقۀ مذهبی خاصی در آن زندگی میکنند
-
صومعه
فرهنگ فارسی معین
(صَ مَ عَ یا عِ) [ ع . صومعة ] (اِ.) 1 - عبادتگاه راهب در بالای کوه . 2 - دیر، خانقاه .
-
صومعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَومَعَة] ‹صومع› so[w]me'e ۱. کوه یا مکان مرتفعی که راهب یا عابد جهت عبادت در آن جا به سر میبرد؛ عبادتگاه راهب در بالای کوه.۲. [قدیمی] خانقاه: ◻︎ صوفی از صومعهگو خیمه بزن در گلزار / که نه وقت است که در خانه نشینی بیکار (سعدی۲: ۶۴۶...
-
صومعه
دیکشنری فارسی به عربی
دير , دير الراهبات
-
واژههای مشابه
-
صومعه ٔ خطاب
لغتنامه دهخدا
صومعه ٔ خطاب . [ ص َ م َ ع َ ی ِ خ َطْ طا ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 14 هزارگزی جنوب خاوری سراب و 9 هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل . این ده کوهستانی و هوای آن معتدل است . 41 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه . محصول آنج...
-
صومعه ٔ رودبار
لغتنامه دهخدا
صومعه ٔ رودبار. [ ص َ م َ ع َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان و بخش شاهرود شهرستان هروآباد، واقع در 37 هزارگزی خاور هشجین و 44 هزارگزی راه شوسه ٔ هروآباد به میانه . این ده کوهستانی و هوای آن معتدل است . 35 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات...
-
صومعه ٔ زرین
لغتنامه دهخدا
صومعه ٔ زرین . [ ص َ م َ ع َ ی ِ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی است از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری سراب و 7 هزارگزی شوسه ٔ سراب به اردبیل . این ده در جلگه واقع و هوای آن معتدل است . 284 تن سکنه دارد. آب آن از نهر و چاه ...
-
صومعه ٔ کبودین
لغتنامه دهخدا
صومعه ٔ کبودین . [ ص َ م َ ع َ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه ، واقع در 16 هزارگزی شمال میانه و 26 هزارگزی خاور بخش و 4 هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز. کوهستانی و هوای آن معتدل است . 548 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه...
-
صومعه ٔ ملکشاه
لغتنامه دهخدا
صومعه ٔ ملکشاه . [ ص َم َ ع َ ی ِ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 13 هزارگزی جنوب باختری سراب و 13 هزارگزی شوسه ٔ سراب به تبریز. این ده درجلگه واقع و هوای آن معتدل است . 144 تن سکنه دارد. آب آن از چاه . محصول ...
-
صومعه ٔ یاغبستلو
لغتنامه دهخدا
صومعه ٔ یاغبستلو. [ ص َ م َ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 17 هزار و پانصد گزی شمال آبش احمد. مرکز دهستان و 6 هزارگزی ارابه رو اصلاندوز به لاریجان . این ده کوهستانی ، گرمسیر و مالاریائی است . 14 تن سکنه...
-
صومعه بر
لغتنامه دهخدا
صومعه بر. [ ص َ م َ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان ، واقع در 33 هزارگزی شمال باختری سیردان و 5 هزارگزی راه مالرو عمومی . این ده کوهستانی و سردسیر است . و 208 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ انارستان است ...
-
صومعه دار
لغتنامه دهخدا
صومعه دار. [ ص َ / صُو م َ ع َ / ع ِ ](نف مرکب ) دارنده ٔ صومعه . راهب . رهبان : تنهاروی ز صومعه داران شهر قدس گه گه کند بزاویه ٔ خاکیان مقام . خاقانی .حافظ بکوی میکده دایم بصدق دل چون صوفیان صومعه دار از صفا رود. حافظ.نقدها را بود آیا که عیاری گیرند...