کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صولت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صولت
/so[w]lat/
معنی
[عربی: صَولة]
۱. ابهت؛ فرّوشکوه؛ هیبت.
۲. [قدیمی] شدت و سختی.
۳. [قدیمی] حمله.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حشمت، سطوت
۲. رعب، مهابت، هیبت
۳. خشم، غضب، قهر
۴. حمله
۵. توانمندی، قدرت، نیرو
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صولت
فرهنگ نامها
(تلفظ: so(w)lat) (عربی) فر و شکوه معمولاً ناشی از برتری کسی یا چیزی بر دیگران ، هیبت ؛ (در قدیم) شدت، سختی ، حمله .
-
صولت
واژگان مترادف و متضاد
۱. حشمت، سطوت ۲. رعب، مهابت، هیبت ۳. خشم، غضب، قهر ۴. حمله ۵. توانمندی، قدرت، نیرو
-
صولت
لغتنامه دهخدا
صولت . [ ص َ / صُو ل َ ] (از ع مص ، اِمص )حمله بردن . (غیاث اللغات ). صولة. حمله : هیبت او کوه را بند کمر درشکست صولت او چرخ را سقف گهر درشکست . خاقانی .صولتت باد سایه دار ظفردولتت باد دایگاه علوم . خاقانی .او چون سورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهد...
-
صولت
لغتنامه دهخدا
صولت . [ ص َ ل َ ] (اِخ ) از شعرای متأخر هندوستان است . بسال 1285 هَ . ق . در جوانی درگذشت . دیوان مرتبی شامل دوهزار بیت دارد. او راست :الهی آب و رنگ دلربائی ده بیانم رابه آب جوی حسن گلرخان تر کن زبانم راز بس کاهیده ام در مهر روی غیرت ماهی سگش تار ش...
-
صولت
فرهنگ فارسی معین
(صُ یا صَ لَ) [ ع . صولة ] 1 - (مص ل .) برجستن و حمله کردن . 2 - (اِمص .) هیبت . 3 - حمله . 4 - قدرت ، نفوذ.
-
صولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) so[w]lat [عربی: صَولة]۱. ابهت؛ فرّوشکوه؛ هیبت.۲. [قدیمی] شدت و سختی.۳. [قدیمی] حمله.
-
واژههای مشابه
-
صولت کردن
لغتنامه دهخدا
صولت کردن . [ ص َ / صُو ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم کردن . تندی کردن : تو جفا کنی و صولت ، دگران دعای دولت نه عجب بدین لطافت که تو پادشاه داری . سعدی .رجوع به صولت شود.
-
صولت آباد
لغتنامه دهخدا
صولت آباد. [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار، خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر،واقع در 30 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 37 هزارگزی جاده ٔ ارابه رو تبریز به اهر. کوهستانی و معتدل است و 149 تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته چشمه . محصول آنجا غلات . شغل ا...
-
رستم صولت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] rostamso[w]lat ویژگی آنکه مانند رستم دارای هیبت و سطوت است.
-
تازه کند صولت
لغتنامه دهخدا
تازه کند صولت . [ زَ ک َ دِ ص َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در 33هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 7500گزی جنوب شوسه ٔ مراغه بمیانه واقع است . کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب...
-
رستم صولت ،() افندی پیزی
لهجه و گویش تهرانی
دارای ظاهر قوی،پهلوان پنبه
-
صولت و شوکت
فرهنگ گنجواژه
شکوه
-
صولت و صلابت
فرهنگ گنجواژه
شکوه، جاه، قدرت.