کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صولة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صولة
لغتنامه دهخدا
صولة. [ ص َ ل َ] (ع مص ) حمله بردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). صولت . رجوع به صولت شود. || برجستن چیزی .- حنطة صولة ؛ گندم برآورده و پاکیزه . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
عین صوله
لغتنامه دهخدا
عین صوله . [ ع َ ص َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان با 750 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات است . ساکنان این ده از طایفه ٔ عرب حرسان هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای همآوا
-
صولت
فرهنگ نامها
(تلفظ: so(w)lat) (عربی) فر و شکوه معمولاً ناشی از برتری کسی یا چیزی بر دیگران ، هیبت ؛ (در قدیم) شدت، سختی ، حمله .
-
صولت
واژگان مترادف و متضاد
۱. حشمت، سطوت ۲. رعب، مهابت، هیبت ۳. خشم، غضب، قهر ۴. حمله ۵. توانمندی، قدرت، نیرو
-
صولت
لغتنامه دهخدا
صولت . [ ص َ / صُو ل َ ] (از ع مص ، اِمص )حمله بردن . (غیاث اللغات ). صولة. حمله : هیبت او کوه را بند کمر درشکست صولت او چرخ را سقف گهر درشکست . خاقانی .صولتت باد سایه دار ظفردولتت باد دایگاه علوم . خاقانی .او چون سورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهد...
-
صولت
لغتنامه دهخدا
صولت . [ ص َ ل َ ] (اِخ ) از شعرای متأخر هندوستان است . بسال 1285 هَ . ق . در جوانی درگذشت . دیوان مرتبی شامل دوهزار بیت دارد. او راست :الهی آب و رنگ دلربائی ده بیانم رابه آب جوی حسن گلرخان تر کن زبانم راز بس کاهیده ام در مهر روی غیرت ماهی سگش تار ش...
-
صولت
فرهنگ فارسی معین
(صُ یا صَ لَ) [ ع . صولة ] 1 - (مص ل .) برجستن و حمله کردن . 2 - (اِمص .) هیبت . 3 - حمله . 4 - قدرت ، نفوذ.
-
صولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) so[w]lat [عربی: صَولة]۱. ابهت؛ فرّوشکوه؛ هیبت.۲. [قدیمی] شدت و سختی.۳. [قدیمی] حمله.
-
جستوجو در متن
-
صولات
لغتنامه دهخدا
صولات . [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صولة : و از تکاثر صولات جیب فلک اعلی چاک . (جهانگشای جوینی ). رجوع به صولة و صولت شود.
-
دچه عباس
لغتنامه دهخدا
دچه عباس . [ دَ چ ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به عین صوله و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود.
-
اصول
لغتنامه دهخدا
اصول . [ اَص ْ وَ ] (ع ن تف ) جهنده تر بر کسی . حمله کننده تر.- امثال : اصول من حمل .و رجوع به صول و صولة شود.
-
صولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) so[w]lat [عربی: صَولة]۱. ابهت؛ فرّوشکوه؛ هیبت.۲. [قدیمی] شدت و سختی.۳. [قدیمی] حمله.