کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صوفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یحیی صوفی
لغتنامه دهخدا
یحیی صوفی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جعفربن علی کذاب ، از سادات حسینیه ٔ قم است . صاحب تاریخ قم آرد: پسران جعفربن علی الکذاب از بریهه میراث گرفتند.چون بریهه به قم وفات یافت ایشان به قم آمدند و ترکه ٔ او برداشتند... و یحیی صوفی به قم اقامت کرد و به می...
-
ابوالحسن صوفی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن صوفی . [اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲ خباقی . زاهدی معروف از مردم خباق ، قریه ای به مرو. او در عراق و شام حدیث شنود و از ابوسعد اسماعیل بن عبدالقاهر جرجانی و ابوالحسن طوری روایت کند و ابوسعدبن سمعانی از وی روایت آرد. وفات وی به ...
-
پیر صوفی
لغتنامه دهخدا
پیر صوفی . [ رِ ] (اِخ ) پیر صدساله . پیر درویش حسین است . و پسر مولانا محمد خواجوست . و با آنکه صوفی صافی بود بصنعت طبابت اشتغال می نمود و مردم مریض را علاج میفرمود. پس بحقیقت طبیب امراض بدنی و امراض نفسانی بوده و ازاله ٔ جمیع امراض انسانی می نموده ...
-
حسین صوفی
لغتنامه دهخدا
حسین صوفی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی منصور صوفی مالکی . ساکن مصر و ملقب به صفی الدین . او راست : کتاب الرسالة. وی در 682 هَ . ق . 1283/ م . درگذشته است . (ایضاح المکنون ) (معجم المؤلفین ) (روضات ص 226).
-
حقیقی صوفی
لغتنامه دهخدا
حقیقی صوفی . [ ح َ قی قی ِ ] (اِخ ) از قدمای شعراست و در لغتنامه ٔ اسدی به ابیات زیرین از او استشهاد شده است :در یکی زاویه بحال بجست تا سحرگاه نعره از کاغک .تا خمره بود نام پنیرک نبری هیچ معقود و مغما بزنی طعنه که بگذار(؟)آهی کن و زین جای بجه گرد برا...
-
دختر صوفی
لغتنامه دهخدا
دختر صوفی . [ دُ ت َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ترند. صعوه : باز امشب گوییا با دختر صوفی نشست بر زبان عندلیبان گفتگوی غنچه است . میرزا داراب جویا (آنندراج ).رجوع به صعوه شود.
-
علی صوفی
لغتنامه دهخدا
علی صوفی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب ، شهرستان زابل . واقع در 12هزارگزی شمال باختری سکوهه ، و 10هزارگزی باختر راه شوسه ٔ زاهدان به زابل . ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای گرم و معتدل ، و 243 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می...
-
عمران صوفی
لغتنامه دهخدا
عمران صوفی . [ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن هارون صوفی ، مکنی به ابوموسی . محدث بود. رجوع به ابوموسی (عمران بن ...) شود.
-
قره صوفی
لغتنامه دهخدا
قره صوفی . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 16 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 40 هزارگزی جنوب خاوری شوسه ٔ مراغه به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔآن 131 تن . آب آن از چشمه سارها و م...
-
نبی صوفی
لغتنامه دهخدا
نبی صوفی . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، در 3 هزارگزی جنوب شرقی جاده ٔ شوسه ٔ مراغه به میانه در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 267 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سارها و محصولش غلات و زردآلو و نخود و شغل...
-
چشمه صوفی
لغتنامه دهخدا
چشمه صوفی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع ناحیه ٔ فشاررود قاینات وخالی از سکنه است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 236).
-
قماش صوفي
دیکشنری عربی به فارسی
پشم ريشته , پشم تابيده , پشم اعلي , پارچه پشمي
-
صوفی وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sufivaš صوفیمانند؛ شبیه صوفی.
-
طین صوفی حمید
لغتنامه دهخدا
طین صوفی حمید. [ ن ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکیست سفید و خوشبو که ازبلاد شیروان از بقعه ٔ صوفی حمید آرند. نگاه داشتن او مانع گزیدن مار و هوام و از مجرباتست . و به دستور، طلای او بر موضع گزیده و شرب او همین اثر دارد. و در سایر افعال مثل گِل ق...
-
گل لر قره صوفی
لغتنامه دهخدا
گل لر قره صوفی . [ گ ُ ل َ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 21هزارگزی جنوب قره آغاج و 44هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میانه . هوای آن معتدل و دارای 33 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و...