کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صوفیگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صوفیگری
/sufigari/
معنی
[عربی. فارسی]
۱. صوفی بودن.
۲. (اسم) تصوف.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تصوف، درویشی،
۲. پشمینهپوشی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صوفیگری
واژگان مترادف و متضاد
۱. تصوف، درویشی، ۲. پشمینهپوشی
-
صوفیگری
لغتنامه دهخدا
صوفیگری . [ گ َ] (حامص مرکب ) صوفیی . تصوف . صوفی بودن : کند حق ِ صوفیگری را اَدابه یک چشم بیند بشاه و گدا.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
صوفیگری
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ ع - فا. ] (حامص .) تصوف .
-
صوفیگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sufigari [عربی. فارسی]۱. صوفی بودن.۲. (اسم) تصوف.
-
واژههای همآوا
-
صوفی گری
فرهنگ واژههای سره
سوفی گر
-
جستوجو در متن
-
کافرکیشی
لغتنامه دهخدا
کافرکیشی . [ ف ِ / ف َ ] (حامص مرکب ) کافرکیش بودن . کیش و آئین کافران داشتن : این نه صوفیگری و درویشی است نامسلمانی و کافرکیشی است . جامی .رجوع به کافرکیش شود.
-
درویشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، گدایی ۲. بینیازی، تصوف، صوفیگری، قلندری ≠ توانگری
-
تصوف
واژگان مترادف و متضاد
۱. سلوک، عرفان ۲. پشمینهپوشی، درویشی، صوفیگری، قلندری ۳. حکمت، عرفان ۴. طریقت
-
صوفیئی
لغتنامه دهخدا
صوفیئی . (حامص ) صوفیی . صوفیگری . تصوف : صوفیئی باشد بنزد این لئام الخیاطة و اللواطة والسلام . مولوی .رجوع به صوفی و صوفیه شود.
-
خرقه پوشی
لغتنامه دهخدا
خرقه پوشی . [ خ ِ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل خرقه پوش . کنایه از صوفیگری : خرقه پوشی ّ من از غایت دینداری نیست پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم .حافظ.
-
صوفی محمدپاشا
لغتنامه دهخدا
صوفی محمدپاشا. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یکی از صدراعظم های دوره ٔ سلطان محمدخان رابع بود. در ابتدای حال یکی از سپاهیان بود، سپس به باقی پاشای دفتردار پیوست و کدخدای او گردید. بسال 1038 هَ . ق . رئیس ینی چری ، سپس بسنجاقهای آیدین ، صاروخان و مغنیسا ت...
-
کسروی
لغتنامه دهخدا
کسروی . [ ک ِ / ک َ رَ ] (اِخ ) سید احمد فرزند حاج میرقاسم از نویسندگان و مورخان ایران است . در سال 1269 شمسی در تبریز متولد شد. تاریخ دان و آشنا به زبان و ادبیات عرب بود در نوشته هایش کوشش داشت فارسی سره بکار برد. علاوه بر فارسی و عربی زبانهای انگلی...
-
شفیق منصور
لغتنامه دهخدا
شفیق منصور. [ ش َ م َ ] (اِخ ) از پیشروان و پیشوایان مبارز و صدیق و شایسته ٔ انقلاب در دوره ٔ تسلط انگلیس بر مصر بود. وی درجه ٔ دکتری حقوق و سمت نمایندگی مجلس را داشت . تولد و تحصیل وی در قاهره بود. در دوران تحصیل در دانشکده ٔ حقوق به جمعیت سری انقلا...