کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صور قیامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عالم صور
لغتنامه دهخدا
عالم صور. [ ل َ م ِ ص ُ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) موطن صور مقداری که اشباح برزخی است . عالم صور گویند و گاه مراد صور حسی است . (از اسفار ج 1 صص 74 - 293).
-
مردم صور
لغتنامه دهخدا
مردم صور. [ م َ دُ ص ُ وَ ] (ص مرکب ) مردم صورت . که از حیث قیافه و صورت و شکل ظاهرآدمی است . که صورتاً شبیه آدمیزاد است : نبود مردم جز عاقل و بیدانش مردنبود مردم هر چند که مردم صور است .ناصرخسرو.
-
صور متحرکة
دیکشنری عربی به فارسی
جان بخشي , انگيزش , تحريک , سرزندگي
-
صور نیم شبی
لغتنامه دهخدا
صور نیم شبی . [ رِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه و ناله و فریاد و فغان نیم شبی باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : به صور نیم شبی درشکن رواق فلک به ناوک سحری برشکن مصاف قضا. خاقانی .رجوع به صور صبحگاهی شود.
-
بوق و صور
فرهنگ گنجواژه
شیپور.
-
جستوجو در متن
-
فردا
لغتنامه دهخدا
فردا. [ ف َ ] (ق ، اِ) پردا. در زبان پهلوی فرتاک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). روز آینده . غد. (آنندراج ). روز بعد از امروز و دیگر روز و روز دیگر. (یادداشت به خط مؤلف ) : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .یکی حال از گذشته دی...
-
اسرافیل
لغتنامه دهخدا
اسرافیل . [ اِ ] (اِخ ) اسرافین . فرشته ٔ صور. (السامی ). فریشته ٔ صور. ملک بعث . صاحب صور. خداوند صور. (زمخشری ) (مهذب الاسماء). یکی از فرشتگان مقرب مأمور دمیدن روح به اجسام و نفخ صور در روز رستاخیز، او قبل از همه ٔ فرشتگان به آدم سجده کرد. (قاموس ...
-
کرنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کرنای، خرنای› (موسیقی) kar[re]nā ۱. شیپور بزرگ.۲. نای جنگی؛ کارنای؛ کرِّنای: ◻︎ زود آ که شود رزمگهت همچو قیامت / کوس تو و کرنای تو چون دم زدن صور (امیرمعزی: ۳۰۲).
-
نای دمیدن
لغتنامه دهخدا
نای دمیدن . [دَ دَ ] (مص مرکب ) نای زدن . شیپور زدن : تبیره هم آواز شد با درای چو صور قیامت دمیدند نای .نظامی .
-
فکنده کفن
لغتنامه دهخدا
فکنده کفن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ / دِ ک َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه بر خود کفن افکنده است . کفن پوش . || آنکه کفن از خود افکنده باشد. بی کفن : از هول صور فکر من اندر قیامت اندگرچه چو اهل صور فکنده کفن نیند.خاقانی .
-
نفخ
لغتنامه دهخدا
نفخ . [ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) ناز. بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فخر. کبر. (اقرب الموارد). تکبر. (ناظم الاطباء): ذونفخ ؛ ذو کبر و فخر. (منتهی الارب ). || بلند برآمدگی روز. || بلندشدگی چیزی از بادی که در آن پدید آید. دمیدگی . پربادشدگی . آم...
-
راجفة
لغتنامه دهخدا
راجفة. [ ج ِ ف َ ] (ع ص ، اِ) نفخه ٔ اولین که برای قیام قیامت اسرافیل بدمد و نفخه ٔ ثانیه رادفة است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دمیدن صور بار اول .(اقرب الموارد). نفخه نخستین . || لرزنده .(اقرب الموارد) (ترجمان عادل ): یوم ترجف الراجفة؛ روزی که بزلز...
-
رادفة
لغتنامه دهخدا
رادفة. [ دِ ف َ ] (ع ص ) در پی درآینده . || (اِ)شاخ فزونی که از تنه ٔ خرمابن برآمده باشد. (منتهی الارب ). رادوف . (اقرب الموارد). || پیه . ج ، روادف . (منتهی الارب ). رادوف . (اقرب الموارد). رجوع به رادوف شود. || خطهای پیه . (از اقرب الموارد). خطوط چ...
-
نفخه
لغتنامه دهخدا
نفخه . [ ن َ خ َ / خ ِ ] (از ع ، اِ) نفخة. یک بار دمیدگی . (از ناظم الاطباء). یک بار دمیدن . (غیاث اللغات ). رجوع به نفخة شود. || دم . (یادداشت مؤلف ).- تا نفخه ٔ صور ؛ تا روز قیامت . تا صبح محشر. تا ابد : شب را ز برای زنده ماندن تا نفخه ٔ صور همبرآ...
-
شندف
لغتنامه دهخدا
شندف . [ ش َ دَ ] (اِ) طبل و دمامه و دهل و نقاره ٔ بزرگ . (برهان ). دهل . (فرهنگ اسدی ). طبل و دهل . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : بوق خایه چون به غلغل درفتدگوئیش در زیر ران شندف زند. کسائی .تا بدر خانه ٔ تو بر گه نوبت سیمین شندف زنند و زرین م...