کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورت زشت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صورت زشت کردن
لغتنامه دهخدا
صورت زشت کردن . [ رَ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نام کسی را زشت کردن .کسی را بدنام کردن . برای کسی سخن چینی کردن چنانکه او را از نظر اندازند : چه چاره بود جز از فرمانبرداری که مضربان مفسد صورت من زشت کرده بودند. (تاریخ بیهقی ). امیر محمد... جستجوی کارهای ...
-
واژههای مشابه
-
facial region
ناحیۀ صورت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ناحیهای که قسمتهای مختلف صورت مثل کاسۀ چشم و گونه و بینی و چانه و لب را در بر میگیرد
-
صورت احوال
لغتنامه دهخدا
صورت احوال . [ رَ ت ِ اَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) محضر و قباله که برای اثبات دعوی به مُهر و دستخط ثقات مرتب سازند. (از آنندراج ) : آنجا که جلوه ٔ تو ز رخ پرده افکندرنگ از عذارصورت احوال می پرد.تأثیر (از آنندراج ).
-
صورت پرستیدن
لغتنامه دهخدا
صورت پرستیدن . [ رَ پ َ رَ دَ ] (مص مرکب ) عشق داشتن به صورت . پرستیدن جمال . مهر ورزیدن به نیکوصورتان : نبندم دل دگر در صورت کس از این صورت پرستیدن مرا بس . نظامی . || توجه داشتن به ظاهر. بمعنی نگریستن از جسم به جان نپرداختن : تو این صورت خود چنان م...
-
صورت جادو
لغتنامه دهخدا
صورت جادو. [ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صورتی که مصوران در آن صورت های دیگر حیوانات کشند و تمام آن صورت را صورت جادو خوانند و هر صورت جزئی را نامی جداگانه بود، مثلاً فیل جادو و شتر جادو و مانند آن . (آنندراج ) : نه بس هر لحظه از یاد پری روئی د...
-
صورت جزء
لغتنامه دهخدا
صورت جزء. [ رَ ت ِ ج ُزْءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریز حساب . صورت حساب که شامل ارقام ریز باشد.
-
صورت جسمی
لغتنامه دهخدا
صورت جسمی . [ رَ ت ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت جسمیه . و آن جوهر حال در هیولای اول است و آنرا طبیعت مقداریه نیز نامند و به اعتبار مبداء بودن آن حرکت و سکون ذاتی را صورت طبیعیه نیز نامند و به اعتبار تأثیر آن در غیر، قوه نامیده شود. (از کشاف ...
-
صورت حال
لغتنامه دهخدا
صورت حال . [ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چگونگی . چونی . مَثَل . ماجرا : صورت حال و خصم خاقانی مثل مار و باغبان افتاد. خاقانی .صورت حال به نوح بن منصور انها کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) و معتمدی بنزدیک انوشیروان فرستاد و از صورت حال بیاگاهانید. ...
-
صورت حساب
لغتنامه دهخدا
صورت حساب . [ رَ ت ِ ح ِ / رَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورقه ای که حساب کسی را در آن نویسند. کاغذی یا طوماری که ارقام بدهکاری و بستانکاری در آن ثبت شده . سیاهه .
-
صورت خارجی
لغتنامه دهخدا
صورت خارجی . [رَ ت ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت خارجیه . مقابل صورت ذهنی . آنچه در خارج متحقق شود خواه جوهر باشد و قائم بذات خود و یا عرض باشد در محلی غیر ذهن .
-
صورت دادن
لغتنامه دهخدا
صورت دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را صورت چیزی دادن و آنرا بشکل وی در آوردن . مبدل ساختن : آب خوش را صورت آتش مده اندر آتش صورت آبی منه . مولوی . || در تداول عوام ، انجام دادن کاری را. کاری را پایان دادن . معامله ای را خاتمه بخشیدن . || دادن سیاه...
-
صورت ذهنی
لغتنامه دهخدا
صورت ذهنی . [ رَ ت ِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت ذهنیه . آنچه معلوم و ممیز در ذهن بود. ماهیت موجودبوجود ذهنی . رجوع به صورت ، صورة و وجود ذهنی شود.
-
صورت ذهنیه
لغتنامه دهخدا
صورت ذهنیه . [ رَ ت ِ ذِ نی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صورت ذهنی شود.
-
صورت ظاهر
لغتنامه دهخدا
صورت ظاهر.[ رَ ت ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهر حال . هیأت ظاهر. آنچه بچشم درآید از ظاهر کسی : در هیأتش نظری کرد صورت ظاهرش پاکیزه ... (گلستان ).