کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورت درجۀ دوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
quadratic form
صورت درجۀ دوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] یک چندجملهای همگن درجۀ دوم
-
واژههای مشابه
-
facial region
ناحیۀ صورت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ناحیهای که قسمتهای مختلف صورت مثل کاسۀ چشم و گونه و بینی و چانه و لب را در بر میگیرد
-
صورت آفریدن
لغتنامه دهخدا
صورت آفریدن . [ رَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) خلق کردن . پدید کردن . ابداع . بوجود آوردن . رجوع به صورت و صورت آفرین شود.
-
صورت احوال
لغتنامه دهخدا
صورت احوال . [ رَ ت ِ اَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) محضر و قباله که برای اثبات دعوی به مُهر و دستخط ثقات مرتب سازند. (از آنندراج ) : آنجا که جلوه ٔ تو ز رخ پرده افکندرنگ از عذارصورت احوال می پرد.تأثیر (از آنندراج ).
-
صورت انگیختن
لغتنامه دهخدا
صورت انگیختن . [ رَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) صورت آفریدن . ابداع . نقش بستن . نقاشی کردن : فکرت من در تو نیست در قلم قدر توست کو بتواند چنین صورتی انگیختن . ؟رجوع به صورت ، صورت آفرین و صورت آرا شود.
-
صورت برکشیدن
لغتنامه دهخدا
صورت برکشیدن . [ رَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نقاشی . صورت کشیدن . صورت نگاشتن . نقاشی کردن : صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری .سعدی .
-
صورت بستن
لغتنامه دهخدا
صورت بستن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تصور. (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به تصور درآمدن .به اندیشه گذشتن . بفکر آمدن . پنداشتن : بنده بیش از این نگوید که صورت بندد که بنده در باب کالنجار و گرگانیان پایمردی میکند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
-
صورت پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
صورت پذیرفتن . [ رَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول کردن صورت . || در تداول عوام ، انجام یافتن . واقع شدن .
-
صورت پرستیدن
لغتنامه دهخدا
صورت پرستیدن . [ رَ پ َ رَ دَ ] (مص مرکب ) عشق داشتن به صورت . پرستیدن جمال . مهر ورزیدن به نیکوصورتان : نبندم دل دگر در صورت کس از این صورت پرستیدن مرا بس . نظامی . || توجه داشتن به ظاهر. بمعنی نگریستن از جسم به جان نپرداختن : تو این صورت خود چنان م...
-
صورت جادو
لغتنامه دهخدا
صورت جادو. [ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صورتی که مصوران در آن صورت های دیگر حیوانات کشند و تمام آن صورت را صورت جادو خوانند و هر صورت جزئی را نامی جداگانه بود، مثلاً فیل جادو و شتر جادو و مانند آن . (آنندراج ) : نه بس هر لحظه از یاد پری روئی د...
-
صورت جزء
لغتنامه دهخدا
صورت جزء. [ رَ ت ِ ج ُزْءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریز حساب . صورت حساب که شامل ارقام ریز باشد.
-
صورت جسمی
لغتنامه دهخدا
صورت جسمی . [ رَ ت ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت جسمیه . و آن جوهر حال در هیولای اول است و آنرا طبیعت مقداریه نیز نامند و به اعتبار مبداء بودن آن حرکت و سکون ذاتی را صورت طبیعیه نیز نامند و به اعتبار تأثیر آن در غیر، قوه نامیده شود. (از کشاف ...
-
صورت حال
لغتنامه دهخدا
صورت حال . [ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چگونگی . چونی . مَثَل . ماجرا : صورت حال و خصم خاقانی مثل مار و باغبان افتاد. خاقانی .صورت حال به نوح بن منصور انها کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) و معتمدی بنزدیک انوشیروان فرستاد و از صورت حال بیاگاهانید. ...
-
صورت حساب
لغتنامه دهخدا
صورت حساب . [ رَ ت ِ ح ِ / رَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورقه ای که حساب کسی را در آن نویسند. کاغذی یا طوماری که ارقام بدهکاری و بستانکاری در آن ثبت شده . سیاهه .