کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورت برداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صورت باز
لغتنامه دهخدا
صورت باز. [ رَ ] (نف مرکب ) شخصی که روزانه اشکال مختلفه ساخته مجلسی را گرم دارد، مانند شب بازان که شبها این عمل کنند. عمل او را صورت بازی و در هندی بهروپ خوانند. (آنندراج ). || آنچه صورت و شکل را منعکس سازدهمچون آینه : نکند رو سوی او هیچکس از خودبینا...
-
صورت بازی
لغتنامه دهخدا
صورت بازی . [ رَ ] (حامص مرکب ) صورت خود را به وضع و شکل دیگری ساختن ، بهندی بهروپ گویند. (غیاث اللغات ). عمل صورت باز. رجوع به صورت باز شود.
-
صورت بند
لغتنامه دهخدا
صورت بند. [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) مصوِّر. نقاش : منظری بود بسی کشیده بلندچشم بند هزار صورت بند.میرخسرو (از آنندراج ).
-
صورت بین
لغتنامه دهخدا
صورت بین . [ رَ ] (نف مرکب ) بیننده ٔ صورت . آنکه ظاهر را نگرد. آنکه معنی را درنیابد یا بدان توجه نکند. مقابل معنی بین . قشری : آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی جز خبر. سنایی .هرکه ماه ختن و سرو روانت گویداو هنوز از قد ...
-
صورت بینی
لغتنامه دهخدا
صورت بینی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل صورت بین . ظاهربینی . به ظاهر نگریستن . مقابل معنی بینی . رجوع به صورت بین شود.
-
صورت پذیر
لغتنامه دهخدا
صورت پذیر. [ رَ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ صورت . قبول کننده ٔ صورت . || انجام شدنی . ممکن .
-
صورت پرست
لغتنامه دهخدا
صورت پرست . [ رَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ صورت . فریفته ٔ جمال ظاهر : آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی جز خبر. سنائی .عاشق خویشی تو و صورت پرست زآن سپهر آیینه ای داری بدست . نظامی .نظر بر بت نهی صورت پرستی قدم بر ...
-
صورت پرستی
لغتنامه دهخدا
صورت پرستی . [ رَ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) نقش پرستی . نگارپرستی . پرستش صورت . از صورت بمعنی التفات ناکردن : تو عقل و جان ز حق دان سیم و زر چیست مکن صورت پرستی پا و سر چیست . ناصرخسرو.رجوع به صورت پرست و صورت پرستیدن شود.
-
صورت خوان
لغتنامه دهخدا
صورت خوان . [ رَ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه در بازار نشنید(و) صورتهای ملائکه و بنی آدم و معامله ٔ ایشان را در روز قیامت با هم از عذاب و ثواب ... بمردم بازگوید... و از هر یک چیزی ستاند. (آنندراج ). درویشی که پرده ٔ مصور به دیوار آویزد و صورتها را یک ی...
-
صورت ساز
لغتنامه دهخدا
صورت ساز. [ رَ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ صورت . مصور. نقاش . صورتگر : از نسیم نفسم در چمن صورت سازبشکفد غنچه ٔ تصویر بصد شادابی . سالک یزدی (از آنندراج ).|| ظاهرساز. ریاکار. متظاهر. مزور. حیله گر. رجوع به صورت سازی شود.
-
صورت سازی
لغتنامه دهخدا
صورت سازی . [ رَ ] (حامص مرکب ) نقاشی . صورتگری . || ظاهرسازی . حیله . تزویر. رجوع به صورت ساز شود.
-
صورت کلا
لغتنامه دهخدا
صورت کلا. [ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالو بخش مرکزی شهرستان آمل . در 15 هزارگزی شمال خاوری آمل در دشت واقع است . هوای آن معتدل ، مرطوب و مالاریائی می باشد. 55 تن سکنه دارد. آب آن ازرودخانه ٔ هزار. محصول آن برنج ، کنف ، صیفی . شغل اهالی آنجا ...
-
صورت ناپذیر
لغتنامه دهخدا
صورت ناپذیر. [ رَ پ َ ] (نف مرکب ) انجام ناشدنی . ناممکن . غیرممکن . نشدنی .
-
صورت نشین
لغتنامه دهخدا
صورت نشین . [ رَ ن ِ ] (نف مرکب ) مصور. مجسم : عشق را در عالَم اجسام مجنون نام کردحسن را صورت نشین کرده ست و لیلی ساخته .واله هروی (از آنندراج ).
-
صورت نگار
لغتنامه دهخدا
صورت نگار. [ رَ ن ِ ] (نف مرکب ) صورت نگارنده . مصور. نقاش . مجازاً خالق و آفریننده : جهان را دگرگونه شد کار و بارش بر او مهربان گشت صورت نگارش . ناصرخسرو.من جانسپار مدح تو، صورت نگار مدح توباآب کار مدح تو، الفاظم ابکار آمده . خاقانی .که چون کرده اند...