کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورتگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صورتگر
/suratgar/
معنی
۱. = نقاش
۲. آفریننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تصویرساز، تصویرگر، چهرهنگار، رسام، مصور، نقاش، نگارگر
دیکشنری
painter, portraitist
-
جستوجوی دقیق
-
صورتگر
واژگان مترادف و متضاد
تصویرساز، تصویرگر، چهرهنگار، رسام، مصور، نقاش، نگارگر
-
صورتگر
لغتنامه دهخدا
صورتگر. [ رَ گ َ ] (ص مرکب ) نقاش . مصور. تصویرساز : چنو سوار نداند نگاشتن بقلم اگرچه باشد صورت گری بدیعنگار. فرخی .از کف ترکی دلارامی که از دیدار اوست حسرت صورتگران چین و نقاشان گنگ . امیرمعزی .صورتگر چین از حسد صورت خوبش هم خامه شکسته ست و هم انگشت...
-
صورتگر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - نقاش . 2 - مجسمه ساز.
-
صورتگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] suratgar ۱. = نقاش۲. آفریننده.
-
واژههای مشابه
-
صورتگر و نقاش
فرهنگ گنجواژه
نقاش.
-
جستوجو در متن
-
مصور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mosavver نقاش؛ صورتگر.
-
چهره پرداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čehrepardāz صورتگر؛ نقاش.
-
نگارگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) negārgar نقاش؛ صورتگر.
-
نگارگر
واژگان مترادف و متضاد
صورتگر، طراح، مصور، نقاش
-
portraitist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عکسبرداری، پیکر نگار، صورتگر
-
رسام
واژگان مترادف و متضاد
تصویرگر، صورتگر، نقاش، نقشبند، نگارگر
-
مصور
واژگان مترادف و متضاد
صورتگر، صورتنگار، نقاش، نقشپرداز، نقشگر
-
چهره پرداز
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ)(ص فا.) صورتگر، نقاش .