کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورتک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صورتک
/suratak/
معنی
۱. صورت کوچک؛ تصویر کوچک.
۲. مجسمۀ کوچک.
۳. = ماسک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صورتک
لغتنامه دهخدا
صورتک . [ رَ ت َ ] (اِمصغر) مصغر صورت . صورتهای خرد. تصویرهای کوچک . مجسمه های خرد : همچنان باشد که صورتکها ساخته باشی از چوب و از نمد بعد از آن به حضرت عرض کنی ... (فیه ما فیه ).
-
mask
صورتک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] چهرهای مصنوعی که چهرۀ اصلی را میپوشاند و در آن سوراخهایی برای چشم و دهان تعبیه شده است
-
صورتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مصغرِ صورت] suratak ۱. صورت کوچک؛ تصویر کوچک.۲. مجسمۀ کوچک.۳. = ماسک
-
واژههای مشابه
-
Chernoff faces
صورتکهای چرنوف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] روشی برای ارائۀ تصویری دوبعدی از دادههای چندمتغیره که در آن شکل و اندازه و اجزای مختلف یک چهره، براساس مقدار متغیرهای متناظر، تغییر میکند
-
جستوجو در متن
-
ماسک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نقاب ، روبند، صورتک .
-
ماسک
واژگان مترادف و متضاد
۱. روبند، صورتک، ماسکه، نقاب، صورتپوش ۲. شکلک
-
هامان سوز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) روز چهاردهم از ماه آذار (دوم ) که در آن روز یهودیان صورتک ها می ساختند به نام هامان (وزیر خشایار شا) و بر دار می کشیدند و سپس آن ها را می سوزاندند.
-
بالماسکه
لغتنامه دهخدا
بالماسکه . [ ک ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) مرکب از بال بمعنی رقص و ماسک (روپوش و آنچه روی را بپوشاند، صورتک ). و آن نوعی رقص دسته جمعی است که رقصندگان چهره را در نقابی یا روپوشی و یا صورتکی بپوشانند تا شناخته نشوند و گاه این صورتکها بشکل و هیأت و صورت ...
-
ماسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: masque] māsk ۱. صورتک؛ نقاب.۲. پوشش پارچهای که برای جلوگیری از ورود ذرات معلق در هوا جلوی بینی و دهان قرار میدهند.۳. وسیلهای که برای محافظت از سوختگی در موقع جوشکاری جلوی صورت میگیرند.۴. [مجاز] حالتی که فرد برای پنهان کردن احساسات...
-
ماسک
لغتنامه دهخدا
ماسک . (فرانسوی ، اِ) آنچه که چهره ٔ خود را بدان بپوشانند. نقاب . || (مخصوصاً) صورتک عجیب و غریب که برای تغییر شکل یا مخفی کردن قیافه ٔ حقیقی به چهره زنند و در جشنها بدان صورت ، خود را ظاهر سازند. (فرهنگ فارسی معین ). صورت مستعار که بر روی نهند بازی ...
-
نقش
لغتنامه دهخدا
نقش . [ ن َ ] (ع اِ) صورت . (آنندراج ) (از بهار عجم ) (ناظم الاطباء). تصویر. رسم . ترسیم . شبیه صورت و شکل . توخش . (ناظم الاطباء). شبیه . تمثال : بت اگر چه لطیف دارد نقش به برِدو رخانْت هست خراش . رودکی .که بر آب و گل نقش ما یاد کردکه ماهار در بینی ...