کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صور
/sovar/
معنی
= صورت
〈 صُوَر فلکی: (نجوم) = صورت 〈 صورت فلکی
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بوق، شیپور، نفیر
دیکشنری
trumpet
-
جستوجوی دقیق
-
صور
واژگان مترادف و متضاد
بوق، شیپور، نفیر
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. (اِخ ) شهریست بر ساحل بحر متوسط، دارای 7000 تن سکنه و از پایتخت های فینیقیان است . این شهر دو قسمت است : یکی جزیره و دیگر صوری که بر ساحل است . تاریخ بنیاد آن تا به سه هزار سال قبل از میلاد بالا رود. بین صور و فراعنه مصر روابط بازرگانی محکمی برق...
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. (اِخ ) نام پادشاه کشمیر که بهمن دختر او را به زنی گرفت . (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 53).
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. (ع اِ) بوق . (مهذب الاسماء). شاخ حیوان که آنرا مینوازند. (غیاث اللغات ). شاخ که در آن دمند. (منتهی الارب ). نای . ناقور. قرن . شاخ . (منتهی الارب ) : دم صور بشناس و انگیختن روانها به تنها برآمیختن . اسدی .گیتی بمثل سرای کار است تا روز قیام و نفخ...
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص َ ] (ع مص ) بانگ کردن . || کژ کردن و میل دادن یا شکستن چیزی را. (منتهی الارب ). بچسبانیدن [ میل دادن ] . (ترجمان علامه ٔجرجانی ترتیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ). || متوجه کردن کسی را. (منتهی الارب ). || پاره کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ...
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص َ وَ ] (ع مص ) کژ گردیدن . || بریدن و جدا کردن چیزی را. || روی آوردن بجهتی . || (اِ) صورة. || نوع . || صفت . (منتهی الارب ).
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص َوْ وَ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: موضعی است و گمان دارم از اعمال مدینه است . (معجم البلدان ).
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص ِ وَ ] (ع اِ) ج ِ صورة. (منتهی الارب ).
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ صورة (صورت ). (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) : باغ چون مجلس کسری شده پر حور و پری راغ چون نامه ٔ مانی شده پر نقش و صور. فرخی .گهی چو مرد پریسای گونه گونه صورهمی نماید زیر نگینه ٔ لبلاب . لبیبی .مر آمیزش ...
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. [ ص ُوْ وَ ] (اِخ ) دهی است بر شاطی خابور بین آن وفُدَین حدود چهار فرسنگ است و خوارج را در آن واقعه ای است . (معجم البلدان ).
-
صور
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) بوق ، شاخی که در آن بدمند و از آن صدایی خارج شود.
-
صور
فرهنگ فارسی معین
(صُ وَ) [ ع . ] (اِ.) جِ صورت ؛ 1 - نقش ها. 2 - قسم ها.
-
صور
دیکشنری عربی به فارسی
نمايش دادن (بوسيله نقشه و مانند ان) , نقش کردن , مجسم کردن , رسم کردن , شرح دادن , توضيح دادن , بامثال روشن ساختن , نشان دادن , مصور کردن , اراستن , مزين شدن
-
صور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صورة] sovar = صورت〈 صُوَر فلکی: (نجوم) = صورت 〈 صورت فلکی
-
صور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) sur = بوق〈 صور اسرافیل: در روایات، شیپوری که اسرافیل در روز رستاخیز دو نوبت در آن میدمد. در مرتبۀ اول همۀ زندگان میمیرند و در بار دوم تمام مردگان زنده میشوند: ◻︎ خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل / غریو سبحهٴ رضوان و زیور حو...