کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صوتدرجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
voice grade
صوتدرجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ویژگی خدمات ارتباطی صوتی که در آنها از طیف بسامدی صفر تا چهار کیلوهرتز استفاده میشود
-
واژههای مشابه
-
صوت
واژگان مترادف و متضاد
آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا
-
صوت
لغتنامه دهخدا
صوت . [ ص َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). آوا. بانگ . فریاد. ج ، اصوات : درین صورت اگر تو هیچ حرف و صوت میخواهی مسلم شد که بی معلول نبود علتی تنها. ناصرخسرو.به گه صبوح زهره ز فلک همی برآیدز هوای صوت...
-
صوت
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بانگ ، آواز. 2 - نغمه ، آواز.
-
صوت
دیکشنری عربی به فارسی
صدا , اوا , سالم , درست , بي عيب , استوار , بي خطر , دقيق , مفهوم , صدا دادن , بنظر رسيدن , بگوش خوردن , بصدا دراوردن , نواختن , زدن , بطور ژرف , کاملا , ژرفاسنجي کردن , گمانه زدن , ادا کردن , راي , اخذ راي , دعا , راي دادن
-
صوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَوت، جمع: اصوات] so[w]t ۱. صدا.۲. (موسیقی) نغمه؛ آهنگ.
-
صَوْتِ
فرهنگ واژگان قرآن
صدا
-
صوت
دیکشنری فارسی به عربی
اقحام , هاتف
-
صوت
لهجه و گویش تهرانی
داستان،شایعه
-
voice-grade line
خط صوتدرجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خطی با ظرفیت بسامدی کافی برای انتقال صدای انسان، با دقت قابلقبول
-
درجه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایه، رتبه، مرتبه ۲. حد، میزان ۳. جایگاه، مرتبت، مقام، مکانت، منزلت، منصب، ۴. پله، نردبان
-
درجه
فرهنگ واژههای سره
زینه، پایه، دسته، جایگاه، میزان
-
درجه
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ جِ) [ ع . درجة ] (اِ.) 1 - پایه ، رتبه . 2 - نردبان . 3 - حد و اندازة چیزی . 4 - مقام ، منزلت . 5 - مرتبة نظامی . 6 - واحد اندازه گیری زاویه و کمان معادل 1360 یک دور کامل . 7 - بالاترین توان مجهول در هر معادله پس از تبدیل معادله به ساده ترین ص...
-
درجه
لغتنامه دهخدا
درجه . [ دَ رَ ج َ ] (ع اِ) درجة. پله . (ناظم الاطباء). نردبان . سلم . مرقات . زینه . پایه . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درجة شود. || پایگاه و پایه . (غیاث ). پایه . و مرتبه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). پایگاه . (مجمل اللغة). رتبه . مرتبه . جاه . ...