کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صهیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صهیل
/sahil/
معنی
= شیهه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صهیل
لغتنامه دهخدا
صهیل . [ ص َ ] (ع اِ) بانگ اسپ . (منتهی الارب ). آواز اسب . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). شیهه . شنه . صهال . || (مص ) بانگ کردن اسب . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (دهار) : کوس تو کرده ست بر هر دامن کوهی غریواسب تو کرده ست بر ه...
-
صهیل
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) آواز اسب .
-
صهیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sahil = شیهه
-
واژههای همآوا
-
سهیل
فرهنگ نامها
(تلفظ: soheyl) (عربی) روشنترین ستارهی صورت فلکی کشتی، که در نواحی جنوبی ایران در مواقع محدودی از سال مشاهده میشود .
-
سحیل
لغتنامه دهخدا
سحیل . [ س َ ] (اِخ ) نام یک قطعه زمین واقع در بین کوفه و شام . (معجم البلدان ).
-
سحیل
لغتنامه دهخدا
سحیل . [ س َ ] (ع اِ) جامه ٔ از ریسمان یک تاه بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رشته ٔ یک تو. (مهذب الاسماء). || رسن یک تاب زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نخ ناتافته . (از اقرب الموارد). رشته ٔ ناتافته . (منتهی ...
-
سهیل
فرهنگ فارسی معین
(سُ هَ) [ ع . ] (اِ.) بَرَک ؛ ستاره ای از قدر اول در نیم کرة جنوبی آسمان در صورت فلکی «کشتی » یا «سفینه » که در آخر فصل گرما طلوع می کند و میوه ها در آن وقت می رسند، و چون در یمن کاملاً مشهود است ، آن را سهیل یمن یا سهیل یمانی خوانند.
-
سهیل
لغتنامه دهخدا
سهیل . [ س ُ هََ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبدشمس از بنی عامر ازلوی . خطیب قریش و یکی از بزرگان دوره ٔ جاهلیت بود. در جنگ بدر اسیر شد و اسلام آورد. نخست بمکه سپس بمدینه سکونت اختیار کرد. وی بسال 18 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 397).
-
سهیل
لغتنامه دهخدا
سهیل . [ س ُ هََ ] (اِخ ) ستاره ای است که در طلوع آن فواکه رسیده شوند و گرما به آخر رسد.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ستاره ای است روشن در جانب جنوب ، اهل یمن اول بینند آنرا. (مهذب الاسماء). ستاره ای است روشن . (دهار). ستاره ای است معروف . (آنندراج ...
-
سهیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سهَیل] (نجوم) soheyl ستارهای در صورت فلکی سفینه که پس از شِعرای یمانی درخشانترین ستارگان است و در خاورمیانه در شبهای آخر تابستان دیده میشود؛ سهیل یمن؛ سهیل یمان؛ پرک؛ اگست. Δ قدما گمان میکردند سرخی و خوشرنگی سیب و همچنین خوشب...
-
سهیل
واژهنامه آزاد
به معنی دست نیافتنی وکمیاب از نظر ارزش وقیمت
-
جستوجو در متن
-
آشیهه
فرهنگ فارسی معین
(هِ) ( اِ.) شیهه ، صهیل .
-
آشیهه
لغتنامه دهخدا
آشیهه . [ هََ / هَِ ] (اِ) شیهه . صهیل . شنه .