کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صهبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صهبة
لغتنامه دهخدا
صهبة. [ ص ُ ب َ ] (ع اِ) سرخ سپیدی . (منتهی الارب ). سرخی که در موی سر مردم باشد و سرخی که با سفیدی موی اشتر آمیخته بود. (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
صحبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمیزش، مصاحبت، نشستوبرخاست، همدمی، همراهی، همنشینی ۲. تکلم، گپ، گفتگو، مباحثه، محاوره، مذاکره، مصاحبه، مکالمه
-
صحبت
فرهنگ واژههای سره
گفتگو، گفتمان
-
سحبة
لغتنامه دهخدا
سحبة. [ س ُ ب َ ] (ع اِ) پرده و پوشش . (منتهی الارب ). الغشاوة. (اقرب الموارد). || باقی آب در چاه . (منتهی الارب ). مانده ٔ آب در غدیر. (اقرب الموارد).
-
صحبت
لغتنامه دهخدا
صحبت . [ ص ُ ب َ ] (اِخ ) رجوع به صحبت لاری شود.
-
صحبت
لغتنامه دهخدا
صحبت . [ ص ُ ب َ ] (ع اِمص ) دوستی . خلطه . آمیزش . رفاقت . نشست و برخاست . همنشینی . مجالست : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد. ابوشکور.و مرا با این خواجه صحبت در بقیت سنه ٔ احدی و عشرین و اربعمائه افتاد... (تاریخ بیهقی چ...
-
صحبة
لغتنامه دهخدا
صحبة. [ ] (اِخ )شهری است از شام برکران دریای روم و اندر وی مسلمانان اند و شهرهائی اند با نعمت بسیار و کشت و برز بسیارو خواسته های بسیار. (حدود العالم ص 99 چ تهرانی ).
-
صحبة
لغتنامه دهخدا
صحبة. [ ص ُ ب َ ] (ع اِ) ج ِ صاحب . رجوع به صاحب شود.
-
صحبت
فرهنگ فارسی معین
(صُ بَ) [ ع . صحبة ] 1 - (مص ل .) همدمی کردن . 2 - (اِمص .) یاری ، همراهی . 3 - همخوابی . 4 - در فارسی به معنای : سخن گفتن ، گفتگو. ؛ ~ به میان آمدن موضوعی مطرح شدن و دربارة آن حرف زدن . ؛ ~ کسی گل کردن گرم و صمیمانه شدن صحبت ، با هم زیاد حرف زدن...
-
سهبة
لغتنامه دهخدا
سهبة. [ س َ ب َ ] (ع ص ) چاه دورقعر. (آنندراج ). چاه ژرف . (مهذب الاسماء).
-
صحبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صحبة] sohbat ۱. گفتگو.۲. مشغول شدن و پرداختن به چیزی.۳. آمیزش جنسی؛ جماع.۴. [قدیمی] یار و همدم شدن.۵. [قدیمی] یاری و همدمی؛ معاشرت.〈 صحبت کردن (داشتن): (مصدر لازم) ١. گفتگو کردن. ٢. [قدیمی] همنشینی کردن.
-
جستوجو در متن
-
اصهباب
لغتنامه دهخدا
اصهباب . [ اِ هَِ ] (ع مص ) برنگ سرخ یا سرخی که به سپیدی زند بودن . (از اقرب الموارد). رجوع به اصهیباب و صهب و صهبة و صهوبة شود.
-
اصهاب
لغتنامه دهخدا
اصهاب . [ اِ ] (ع مص ) اصهاب فحل ؛ بچه ٔ سرخ سپیدی آمیخته آوردن آن . (منتهی الارب ). بچه ٔ سرخ سپیدی آمیخته آوردن . (ناظم الاطباء). اصهاب مرد؛ متولد شدن فرزندان صهب برای وی . (از اقرب الموارد). و رجوع به صهب و صهبة و صهوبة شود.