کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صنیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صنیع
/sani'/
معنی
[قدیمی]
۱. مصنوع؛ ساختهشده.
۲. پرورشدادهشده.
۳. ویژگی شمشیر صیقلشده.
۴. (اسم) صنعت؛ عمل؛ کار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صنیع
لغتنامه دهخدا
صنیع. [ ص َ ] (ع ص ) چربدست . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || (اِ) کار. || (ص ) شمشیر زدوده ٔ آزموده . (منتهی الارب ). || پرورده . تربیت یافته . مخصوص بکسی : تو سیف دولتی و عز ملتی که تراصنیع خویش خلیفه به نامه کرد خطاب . مسعود.|| مصنوع ساخته : هو ...
-
صنیع
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (ص .)1 - ساخته شده . 2 - پرورش داده شده . 3 - صیقل شده . 4 - ماهر در حرفه و پیشه . 5 - طعام .
-
صنیع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sani' [قدیمی]۱. مصنوع؛ ساختهشده.۲. پرورشدادهشده.۳. ویژگی شمشیر صیقلشده.۴. (اسم) صنعت؛ عمل؛ کار.
-
واژههای مشابه
-
صنیع حضرت
لغتنامه دهخدا
صنیع حضرت . [ص َ ع ِ ح َ رَ ] (اِخ ) از کسانی بود که در مبارزه ٔ مشروطیت پیوسته دولتیان را یاری میداد و جمعی از اوباشان را فراهم آورده بمجلس می تاخت . کسروی نویسد: روز بیست و سوم آذر (1286 نهم ذوالقعده ٔ 1326 هَ . ق .) گروهی از بی سر و سامان (های ) چ...
-
واژههای همآوا
-
سنیع
لغتنامه دهخدا
سنیع. [ س َ ] (ع ص ) مرد خوب رو و نیکو. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ثنیا
لغتنامه دهخدا
ثنیا. [ ث ُ / ث َ ] (ع اِ) ثنوی . || سر و پاهای شتر قمار. || اسم است استثنا را و هر چه که آنرا استثنا کنند.
-
جستوجو در متن
-
صنیعا
فرهنگ نامها
(تلفظ: sanieā) (عربی ـ فارسی) (صنیع = ساخته شده ، پرورش داده شده ، جامهی پاکیزه ، احسان و نیکی + الف (پسوند نسبت)) ، روی هم منسوب به صنیع ، منتسب به صنیع ؛ ن.ک. صنیع(در همین مدخل) .
-
صنائع
لغتنامه دهخدا
صنائع. [ ص َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِصنیع. (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه و صنایع شود.
-
دست پرورده
لغتنامه دهخدا
دست پرورده . [ دَ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دست پرور.دست پرورد. تربیت شده به دست دیگری . مربا: دست پرورده ٔفلان کس بودن ؛ صنیع فلان بودن . تربیت شده ٔ فلان بودن .
-
مصطنع
لغتنامه دهخدا
مصطنع. [ م ُ طَ ن ِ ] (ع ص ) گیرنده ٔ احسان و انعام . || آنکه عطا می کند و احسان می نماید. (ناظم الاطباء). نکویی کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). محسن : هیچ مردم پاکیزه اصل حق نعمت مصطنع و منعم خویش را فراموش نکند. (تاریخ بیهقی ). || دعوت صنعت س...
-
مصنوع
لغتنامه دهخدا
مصنوع . [ م َ ] (ع ص ) ساخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساخته شده . (ناظم الاطباء). صنیع. (یادداشت مؤلف ). || کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کرده شده . || صنعت شده و اختراع شده . (ناظم الاطباء). که به دست و فکر بشر ساخته شده باشد. مقابل مخلوق ....
-
برآورده
لغتنامه دهخدا
برآورده . [ ب َ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صنیع. مصنوع . ساخته . ساخته شده : این از برآوردگان فلان است از ساخته ها و از صنایع اوست . (یادداشت بخط مؤلف ). صنیع؛ کار ساخته و برآورده . (منتهی الارب ) : تهمتن یکی خانه از خاره سنگ برآورده دید اندر آن جای ...