کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صنوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صنوف
/sonuf/
معنی
= صنف
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صنوف
لغتنامه دهخدا
صنوف . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صِنف . رجوع به صنف شود : و به صنوف صروف فتن و محن گرفتار. (جهانگشای جوینی ).
-
صنوف
فرهنگ فارسی معین
(صُ) [ ع . ] (اِ.) جِ صنف . 1 - انواع ، اقسام . 2 - دسته ها، رسته ها.
-
صنوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صِنف] [قدیمی] sonuf = صنف
-
واژههای مشابه
-
مجموعه یک طبقه از صنوف اجتماعی
دیکشنری فارسی به عربی
ملاک
-
واژههای همآوا
-
سنوف
لغتنامه دهخدا
سنوف . [ س َ ] (ع ص ) فرس سنوف ؛ اسب که زین سپس اندازد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
celebrities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشهور، شهرت، شخص نامدار، عضو صنوف ممتازه اجتماع، سر بلندی، ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
-
هتر
فرهنگ فارسی معین
(هِ تِ) [ یو. ] (اِ.) بخشی از سپاهیان اسکندر مقدونی که افراد آن از صنف سواره نظام و از حیث قوت جسمانی و قدرت جنگی و فنون آن در میان دیگر صنوف ممتاز بودند.
-
مزاجات
لغتنامه دهخدا
مزاجات . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مزاج : و انواع امراض و صنوف مزاجات و مرکبات و غیر آن ثبت گردانید. (سندبادنامه ص 65). رجوع به مزاج شود.
-
ملاک
دیکشنری عربی به فارسی
فرشته , مالک , کادر , مجموعه يک طبقه از صنوف اجتماعي , واحدي از قبيل قضايي واداري ونظامي وغيره , کروب (کروبيان) , فرشتگان اسماني بصورت بچه بالدار , بچه قشنگ
-
صیدنانی
لغتنامه دهخدا
صیدنانی . [ ص َ دَ ] (اِخ ) عبداﷲبن الحسن الحاسب المنجم . او راست : کتاب شرح کتاب محمدبن موسی الخوارزمی در جبر. کتاب شرح کتاب محمدبن موسی در جمع و تفریق . کتاب فی صنوف الضرب و القسمة. (الفهرست ابن الندیم ص 390).
-
مدونه
لغتنامه دهخدا
مدونه . [ م ُ دَوْ وَ ن َ / ن ِ ] (ع ص ) مدونة. تأنیث مدون است به معنی ثبت دفتر و دیوان شده . به صورت دفتر و دیوان درآمده . تدوین شده . ج ، مدونات : این کتاب که من تصنیف می کنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه ب...
-
مسبلات
لغتنامه دهخدا
مسبلات . [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسبل . سبیل قرارداده شده ها. سبیل شده ها : احبار اخیار هر ملتی را از صنوف عوارضات و محن مؤون و اوقاف و مسبلات و حراث و زراع ایشان را معاف و مسلم داشته اند. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به سبیل شود.